آمده است از ما مجوز دل شکستن بگیرد.
باید هر لحظه و هر دقیقه ،حدیث بندگی را برای دل تکرار کرد؛ تا اسیر وسوسه های
نفس درون و شیطان بیرون نگردد ،چرا که بزرگان ما با برنامه ی مشارطه ،مراقبه و محاسبه
به نبرد با رزائل اخلاقی پرداختند، از شیخ جعفر مجتهدی رحمة الله علیه می نویسم.
او که در امتحان بندگی سر بلند بیرون آمد و نامش برای همیشه در یادها ماندگار شد.
جناب حاج فتحعلی تعریف کردند: یک روز آقای دکتر…نزد آقای مجتهدی آمده و گفت:
آقا جان یک باب مغازه دارم که آن را اجاره داده ام،اما موجر چند ماهی است که از پرداخت
اجاره ی آن خوداری کرده و می گوید استطاعت پرداخت مال الاجاره را ندارم.
اجازه می دهید علیه او اقدام کنم؟آقا سکوت کرده و حرفی نزدند،روز بعد که اقای دکتر
می خواست خدمت ایشان برسد به او اجازه ی ورود ندادند،و تا مدت یک هفته آقای
دکتر می آمد ولی آقا او را نمی پذیرفتند.وقتی علت آن را از ایشان سوال کردم، فرمودند:
بیست سال در بیابان ها رفته و خانه به دوش صحراها بودیم تا مبادا دل کسی را بشکنیم
و به کسی آزار برسانیم اکنون ایشان آمده است از ما جواز دل شکستن بگیرد.
خدایا !فردای قیامت چگونه در دادگاه عدل الهی ات پاسخگوی اعمال بدم باشم؟
بار الها!با فضل و کَرَم بی پایانت با ما رفتار کن نَه با عدلت ای مهربانترین مهربان.
منبع:شیخ جعفر مجتهدی،سوخته اهل بیت ،محمد علی قاسمی
تهران:لوح نگار1391 ص12
هی نگو دلم این طور می خواهد،دلم آن طور می خواهد،ببین خدا چه می خواهد.
در زندگی بزرگان و علما که دقیق می شوی می بینی ره صد ساله را یک شبه نپیمودند.
سالها خون جگر خوردند تا عبد واقعی خدا بشوند و مواظب تمام رفتارهایشان در برخورد با
دیگران بودند،تنها از یک چیز می ترسیدندو همه ی کارهایشان فقط برای رضای خدا بود .
چقدرسخنانشان به دل می نشیند.باز هم از مرد طریق،شیخ رجب علی خیاط می نویسم.
می فرماید:
“هی نگو دلم این طور می خواهد،دلم آن طور می خواهد،ببین خدا چه می خواهد.
اگر بخواهی خدا تو را صدا کند،قدری معرفت پیدا کن و با او معامله کن.
چرا این قدر دور خودت می چرخی؟!خدا را بخواه.
و همه ی خواستنی ها را مقدمه ی وصل او قرار بده.”
و این گونه می شود که نام کسانی چون شیخ رجب علی خیاط رحمة الله علیه
برای همیشه در یادها می ماند،بزرگی که در پیمودن طریق بندگی برای خود برنامه داشت.
و هدفش را تا بی نهایت فقط برای خدا ترسیم کرده بود.روحشان شاد
منبع:مرد طریق،محمد علی قاسمی،تهران:لوح نگار1391ص8
پاهایم ،تاب آبله ی خارهای بیابان را دارد ؛اما تحمل جدا شدن از امام زمانم را هرگز!!
همان روزهای اول طلبگی مدیریت محترم حوزه به ما فرمود.
الگوی ما در زندگی فقط می تواند، ائمه ی اطهار علیهم السلام باشد و بس.
آخر اگر یکی از اطرافیانمان را الگوی عملی زندگی خویش قرار دهیم .
و سپس خطایی بزرگ از آنها ببینیم ،شاید تمام خوبی هایشان را هم زیر سوال ببریم.
اما وقتی الگو ی ما کسی چون عقیله ی بنی هاشم، سلام الله علیها شد.
دیگر در هیچ بُعدی از ابعاد زندگیمان ،بدون الگو نیستیم.
چرا که او تالی تلو معصوم است ،او با فداکاری اش در راه ولایت به ما آموخت.
تنها با ادعای دوست داشتن امام زمان خویش به جایی نمی رسیم .
آن قدر همراهی با ولایت برای بی بی زینب سلام الله علیها مهم بود.
که شرط ازدواجش را با عبدالله دو چیز قرار می دهد .
اول این که ، شبانه روز یک بار به دیدن برادرش حسین علیه السلام برود .
و دیگر این که هر گاه برادر بخواهدبه مسافرتی رود او در آن سفر همراهیش کند.
و عبدالله به او این اذن را بدهد و مخالفتی نکند.
زینب دست از دامان امام زمانش بر نمی دارد ،حتی اگر در این میان
آن قدر او را بر خارهای بیابان بدوانند،که پاهایش آبله کند.
و چقدر زیبا شهید دستغیب می فرمایند:
“به همان درجه ای که حسین علیه السلام بر مسلمین حق دارد.
خواهر غمدیده اش عقیله ی بنی هاشم هم بر جمیع مسلمین تا قیام قیامت حق دارد.”
آری !اگر این بانوی فداکار نبود، قیام ابا عبدالله الحسین علیه السلام هم
به نتیجه نمی رسید،باید شیرزنی چون بی بی زینب سلام الله علیها باشد.
که ندای مطلومیت برادر را به گوش همگان برساند.
و با ندای رسای خویش، آن چنان کاخ ظلم را بلرزاند که گویی بار دیگر
این حیدر کرار است،که سخن می گوید.
که اگر رشادتهای بی بی زینب سلام الله علیها نبود .
دشمن در بوق و کرنا می کرد،که امام حسین علیه السلام خیال فرمانروایی
و به دست گرفتن قدرت را داشت و ما به جنگ او رفتیم و براو پیروز شدیم .
آری!و چقدر زیباست معامله کردن با خدا، برای اثبات پایداری در راهی که
خشنودی حق تعالی را در پی دارد.
شهادت بی بی زینب کبری سلام الله علیها،اسوه ی صبر و بردباری
بر همه ی مسلمانان و شیعیان راستین ایشان ،تسلیت باد/ م . ی
منبع:اقتباسی از کتاب زندگانی فاطمه زهرا و زینب کبری سلام الله علیها
عبد الحسین دستغیب،انتشارات:کانون تربیت 1362
اندکی تفکر/مگر مادر نداری؟
هفته نامه ی افق حوزه را ورق می زنم ،مطالب بسیار ارزشمندی دارد.
به مطلب زیبایی از درس اخلاق آیت الله بهجت رحمة الله علیه می رسم.
فرموده بودند:فقیری بر در خانه ای ایستاده بود ونان می خواست.
بچه ی همسایه وقتی دید او نان می خواهد،با تعجب از او پرسید:
مگر مادر نداری؟پیر مرد فقیر در جواب او گفت،نه!بچه گفت:برو برای خودت مادر بخر.
جلّ الخالق!انسان از ملکات این بچه ها چیزهایی می فهمد.
چو ن خود بچه هر وقت نان می خواسته،از مادر می گرفته.
لذا به فقیر هم می گوید،از مادر بگیرد و اگر هم مادر ندارد تهیه کند.
او می فهمد که به کسی محتاج است که،حوایج او را بر آورد،و چه کسی بهتر از پدر و مادر؟
و اگر آنها نبودند،خوب است کس دیگری به جای آنها باشد.
منبع:افق حوزه،سال یازدهم، اردیبهشت 1392شماره 363
پروردگارا!مرا بنده ی خود گردان.
عابدی شبانه روز مشغول دعاونیایش به درگاه پروردگار بود وبه ندرت از عبادتگاه خود بیرون می آمد.یک روز که برای حاجتی از آن جا خارج شد.
شیطان داخل عبادتگاه رفت ودر را به روی او بست. وقتی که عابد بر گشت ودر را بسته دید تعجب کرد.
شیطان پرسید:"کیست؟”
عابد جواب داد:"من".شیطان دوباره پرسید:کیست؟” وعابد باز هم گفت:"من!”
در آخر شیطان در را باز کرد وبه او گفت:"من هم عمری مشغول نیایش وستایش بودم،ولی یک بار گفتم من، وبرای همیشه از درگاهش رانده شدم.
منبع:دوستی که هیچ وقت نمی میرد،هادی قطبی،قم:احمدیه،1388ص23
خدایا !با صدای بلند عاقبت بخیری را از تو طلب می کنیم واز شیطانی که دشمن قسم خورده ی ماست و نفس اماره ای که به مراتب خطرناکتر است به رحمانیت ومهربانی تو پناه می بریم.
معبودا!مرا آفریدی تا عبدت باشم ،عزیز زندگی کنم مثل مولایم سید الشهداء علیه السلام که در برابر تمام دستوراتت چشم گفت.
می خواهم اعتراف کنم ،اگر مثل همیشه دستم را نگیری،رذایل ا خلاقی،خانه دلم را بیش از پیش به محاصره ی خود در می آورند.
خدایا !به این بنده ی عاجز سراپا تقصیر رحم کن ودعای سید الساجدین علیه السلام را آن گاه که می فرماید:"وَعَبّدنی لَک"را در حق همه ی ما به اجابت برسان ای مهربا ترین مهربان.
اولین یادگاری
دوست عزیزی که الان داری مطلبم رو می خونی سلام!خوش اومدی.هیچ وقت فکر نمی کردم یه روزی وبلاگی داشته باشم که بتونم حرفای دلم رو به دیگران بزنم، جا داره همین جا از کمک و دلسوزی دوست خوبم اکرم مرادی تقدیر و تشکر کنم. دلم می خواد هر وقت وارد این وبلاگ میشی، از راه دور یه یادگاری بهت تقدیم کنم تا هر وقت تو زندگیت ازش استفاده کردی برا من هم دعا کنی.امشب می خوام بگم خدای بزرگ وقتی من و تو رو آفرید به خودش آفرین گفت تا ما هم یاد بگیریم، اگه دل کسی رو با محبتی شاد کردیم، اگه لبخندی رو نثار پدر و مادر مهربونمون کردیم،اگه به دوستی که مدت ها ازش بی خبر بودیم سری زدیم و ازش سراغی گرفتیم و هزاران کار خوب دیگه ،به خودمون یه آفرین بگیم که تونستیم خدای مهربون رو از خودمون راضی نگه داریم. اما حواسمون باشه یه موقع دچار غرور نشیم.خدای هستی بخش ،ما رو اورد توی این دنیا و به فرموده حجت الاسلام عالی ،ماچهار گروه شدیم . گروه اول اونایی که خوبند ،خوب هم خوبی می کنند. گروه دوم اونایی که خوبند،اما بد خوبی می کنند. گروه سوم اونایی که بدند ،اما بد معمولی و گروه چهارم اونایی که بدند اما بد چندش آور.خداوند بی همتا فرمود :بنده من !حواست باشه من حرمت تو رو از خونه کعبه بالاتر قرار دادم، تو مرغ باغ ملکوتی ،از ملک هم بالاتری به شرط این که در برابر همه دستوراتم فقط بگی چشم.راستی بیا یه کم فکر کنیم ما جزء کدوم گروهیم و کجای جاده زندگی ایستادیم؟ خوش به حال کسانی که امتیاز خوبی تو درس بندگی می گیرن.اما اگه خدای ناکرده نمره ات زیاد خوب نشد نا امید نشو، فقط کافیه دستاتو بیاری بالا و بگی خدایا می خوام خوب باشم و بندگی کنم، پس مثل همیشه دستم رو بگیر و کمکم کن اون وقت یه حس قشنگ سراسر وجودت رو پر می کنه.تو لحظه های سبز مناجاتت، برا فرج یوسف زهرا ارواحنا فداه هم دعا کن.
التما س دعا / یادگاری