راستی مهربان!نصیحت کربلایی محمد کاظم ساروقی رحمة الله علیه حافظ قرآن را می دانی؟
خدای بزرگ و مهربون،توفیق داد دو روزی رو به قم بریم و از نزدیک سلامی به
کریمه ی اهل بیت کنیم .تا روح و جانمان ، خوشبوی از عطر حضور گردد.
داشتیم از حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیهاخارج می شدیم .
که چشممون افتاد به قبر شیخ فضل الله نوری رحمة الله علیه.
بعد از خواندن فاتحه ،متوجه پیر مردی شدیم .
که فرزند ارشدکربلایی محمد کاظم کریمی ساروقی بود.
از ایشان خواستیم ما را نصیحتی کنند.و ایشان بر ورق کاغذی نوشتند:
“نصیحت کربلایی محمد کاظم حافظ قرآن ،به تمام مسلمانان اعم از دختر و پسر
این است:برای رفع مشکلات،بر آمدن حاجات،با قرآن انس پیدا کنند،بخوانند .
و عمل کنند،دوستدار اهل بیت باشند تا رفع مشکل شود وسپس آن را امضا کردند.
برایمان از پدر بزرگوارشان گفتند؛ از این که یک پیر مرد بی سواددر ساروق بود.
و خود را به کار کشاورزی مشغول کرده بود. آد م شوخی بود و همیشه قران می خواند.
و در سن 27 سالگی بار دیگر بعد از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله قران براو تکرار شد.
و بعد این طور ادامه دادند .امروز متوجه شدم تاریخ روزی که شیخ فضل الله را اعدام کردند .
با روزی که پدرم حافظ قرآن شد در یک روز بوده است.
پدرم بعد از آن قرآن را به صورت نور سبز رنگی می دید .
وبه این طریق قرآن را از شعر و … تشخیص می داد.
و او به تمام سوالات علماء و غیره به راحتی پاسخ می داد.
وعلمای بزرگی چون علامه طباطبایی رحمة الله علیه،آیت الله مکارم شیرازی مد ظله العالی
و … بر حافظ بودن ایشان تاکید کردند.روحشان شاد / م . ی
خیلی ها علیه حسادت ،سخن می گویند.اما خودشان هم به این رذیله ی اخلاقی مبتلا هستند.
یکی از طلبه ها به امر استاد برادران، روی تخته این حدیث زیبا رو نوشت:
“انَّ الحَسَدَ لَیَاکُل ُ الایمان کما تَاکلُ النارُ الحَطَب”
استاد فرمودند:خیلی ها علیه حسادت سخن می گویند.
اما خودشان هم به این رذیله ی اخلاقی مبتلا هستند.
وبعد ادامه دادند:حسد ده قسمت است،که نُه قسمت از آن را به علماءدادند.
و یک قسمتش را به مردم .اما در همین یک قسمت هم، علماءشریکند.
سپس استاد برادران چند برداشت زیبا از حدیث فوق کردند.
*آتش گاهی از نقطه ی مخفی، شروع می شودحسادت هم…
*آتش گاهی از یک نقطه ی کوچک ،شروع می شود حسادت هم…
گاهی با یک آتش جنگلی می سوزد و از بین می رود.
و گاهی یک انسان از یک حسادت کوچک، شروع می کند.
و کم کم بر اثر این رذیله پای گناهان دیگر هم به وجود انسان باز می شود.
*آتش وقتی مشتعل شد مهار آن دشوار است حسادت هم…
علامه ی بحر العلوم رحمة الله علیه را دیدند که می خندد.دلیل را جویا شدند.فرمودند:
بعد از چهل سال تلاش، توانستم حسادت را از وجود خودم بیرون کنم.
*آتش تر و خشک را با هم می سوزاندحسادت حاسدان هم
فضایل اخلاقی خود و دیگران را می سوزاند.
*آتش خیلی زود فراگیر می شودحسادت هم…
براستی چقدر این حدیث برای ما طلبه ها قابل تامل است.
نحوه ی رسوخ حسادت در زندگی ما به چه نحو است؟
یادم می آید،روزی خانم ساروخانی در کلاس خودسازی در رابطه ی با حسادت فرمودند:
“وقتی می رسی به یه خونه ی زیبا،حسادتت گل نکنه بگی.وای این چه خونه ای داره .
اما من یه اتاق هم ندارم. در اون موقع بگو:خدایا!این خونه رو برای صاحبش مبارک گردان .”
یادمان باشد حسادت، یک صفت قلبی ست؛هر کس می تواند .
با اندکی تفکر بفهمد که چه رذایلی خانه ی قلبش را احاطه کرده است.
خدایا عاجزانه از تو می خواهیم، رذایل اخلاقی وجودمان ،به ویژه حسد راریشه کن سازیم.
معبودا!به ما راه و رسم بندگی را بیاموز،تا بهتر از قبل تو را عبادت کنیم.
راستی ما چند واحد از درس انسانیت را پاس کرده ایم؟!
وقتی در زندگینامه ی علماء جستجو می کنم،می بینم.
اگر علمای بزرگ ما جاودانه شدند ،به خاطر این بودکه:
سیم ارتباطی اشان به خدا وصل شده بود،در واقع همگی خدا شناس بودند.
برای این که حرفها را برای به دیگران گفتن، نمی شنیدند.
بلکه برای عمل کردن به حرف و سخنی گوش فرا می دادند.
یکی از آن عارفان بزرگوار ،آیت الله مشکینی رحمة الله علیه بود.
روزی در مسجد اعظم قم برای جمعیت زیادی از طلبه ها صحبت می کردند.
ایشان فرمودند:داشتم از کنار رودخانه ای می گذشتم بچه ای از من پرسید:
کلاس چندمی؟با گریه می فرمودند پاسخ دادم:کلاس اولم.
بچه تعجب کرد و گفت با این سن و سال،هنوز کلاس اولی؟
گفتم بله!من هنوز کلاس اول انسانیتم.سالها گذشته.
اما نتوانسته ام از کلاس انسانیت رد شوم.
این مطلب راحاج اقا خالقی معاون پژوهش مرکز مدیریت حوزه های علمیه ی خواهران در قم
در یکی از دیدارهایشان به حوزه ی علمیه حضرت زینب سلام الله علیه یزد بیان کردند.
خوب است گاهی ما هم از خودمان این سوال را بپرسیم که:
راستی ما چند واحد از درس انسانیت را پاس کرده ایم؟!
خدایا!ما را در عمل به آن چه آموخته ایم ،موفق بگردان.روحشان شاد/ م . ی
خدایا!از من ثروتمندتر کجای عالم وجود دارد؟!
استاد به سوالات طلبه ها پاسخ می گفت.
سوال هایی که خیلی از مردم در زندگی روزمره با آن دست و پنجه نرم می کنند.
استاد از احساس رضایت مندی و امید در زندگی ،سخن گفت.
این که: رضایت از زندگی یک چیز درونی ست،نمی شود از بیرون آن را تزریق کنی.
این که باید دید خودمان را نسبت به زندگی عوض کنیم.
همیشه نقص هاو زشتی ها رو نبینیم.باید خوبی های دیگران را هم دید.
و از آنها تشکر و سپاسگزاری کرد.
دنیا را نباید به بی وفایی متهم کنیم ،چرا که دنیا می تواند خیلی قشنگ باشد.
چون که محلی برای رشد و ساخته شدن ما آدمهاست.
اما اگر فکر می کنی مشکلات زندگی خیلی به تو فشار آوردند، کافیست فقط یک کار کنی.
بر ورق کاغذی ،یک طرف مشکلاتت را بنویس و طرف دیگر نعمت های خداوندی را.
خدایا!من سالمم.چشم دارم، همان چیزی که بعضی ها از آن محروم هستند.
هر روز با دستهای خودم غذا می خورم.با پاهای خودم راه می روم.
معبودا!من در کشور زیبایی به نام ایران زندگی می کنم.رهبری دارم مهربان و دلسوز.
و بصیرتی داردکه نقشه های شوم دشمن را خنثی می کند.
من شیعه ام و عاشق اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام هستم.
خدایا !از من ثروتمندتر کجای عالم وجود دارد؟!
خدایا دست هایم را به طرف آسمان بلند می کنم .
و تو را به خاطر تمامی نعمت هایت سپاس می گویم ،ای مهربان ترین مهربان!!
گاهی یک عصبانیت،بیست سال انسان را به عقب می اندازد.
خوشا به حال آنان که در زندگی دانستند، به کاری خود را مشغول کنند.
که فردای قیامت از آنها، سوال می شود.
خوشا به حال آنان که عمل را، سر لوحه ی تمامی کارهای خویش قرار دادند.
خوشا به حال علمای بزرگی چون:علامه طباطبایی رحمة الله علیه که اهل ،محاسبه بود.
او که به همه ی امامان معصوم علیهم السلام، عشق می ورزید.
اما به امام رضا علیه السلام ،ارادت ویژه ای داشت می فرمود:
“انسان هنگامی که وارد حرم رضوی علیه السلام می شود،مشاهده می کند.
که از در و دیوار آن امام رافت می بارد.”
مهم ترین وظیفه ی انسان را این می دانست که انسان ،خود را بسازد.
و می فرمود:گاهی یک عصبانیت،بیست سال انسان را به عقب می اندازد.
درس اخلاق را گفتنی نمی دانست،که عمل کردنی می دانست.
او که علامه ی عارفان نام گرفت و برای همیشه جاودانه شد.
منبع: اقتباسی از کتاب ارزشمند علامه ی عارفان(علامه طباطبایی)
محمد علی قاسمی،چاپ اول،تهران:لوح نگار1391
انسان تشنه اگر از چشمه جوشان آب نخورد و بمیرد،مردم ملامتش می کنند.
از آیت الله کوهستانی رحمة الله علیه سخن می گویم.
عالم بزرگی که او را کوه عرفان نامیده اند.
او که با طلبه ای اردبیلی، هم حجره می شود و با هم عهد می کنند.
که جز حرف واجب و مستحب ،حرف دیگری نزنند.
عالم بزرگی که خدا را بهترین رفیق انسان می داند.
و دوستی امیر المومنین علی علیه السلام را مایه ی نجات می داند.
و بدترین بلا را در دوره ی آخرالزمان این می داند که:
انسان وظیفه ی خود را نشناسد.
به یکی از طلاب که برای ادامه ی تحصیل رهسپار مشهد بود فرمود:
“اگر آدم کنار چشمه ای باشد و تشنه هم باشد،آب نخورد.
و از تشنگی بمیرد؛مردم او را ملامت می کنند و او را عاقل نمی دانند.
شما داری می روی کنار چشمه ی جوشان امامت و ولایت.
نکند که از آب زلال ولایت استفاده نکنی و تشنه برگردی.”
خدایا!ما را از سر چشمه ی معارف اهل بیت علیهم السلام، سیراب گردان.
منبع :اقتباسی از کتاب کوه عرفان آیت الله کوهستانی،محمد علی قاسمی،تهران:لوح نگار1391