اگر مردم میدانستند در قبر ها چه می گذرد حتی یک گناه هم نمی کردند.
فَمَا لِي لا أَبْكِي،أَبْكِي لِخُرُوجِ نَفْسِي،أَبْكِي لِظُلْمَةِ قَبْرِي
أَبْكِي لِضِيقِ لَحدِي،أَبْكِي لِسُؤَالِ مُنْكَرٍ وَ نَكِيرٍ إِيَّايَ
َاَبْكِي لِخُرُوجِي مِنْ قَبْرِي عُرْيَانا ذَلِيلا حَامِلا ثِقْلِي عَلَى ظَهْرِي
پس چرا گریه نکنم؟ می گریم برای جان دادن و تاریکی قبر
و تنگی لحدم، می گریم برای پرسش نکیر و منکر از خودم
می گریم برای بیرون آمدنم از قبر ، در حالی که برهنه و
خوارم و بار سنگین گناه را برپشتم حمل می کنم …
آري اين فرازهاي جانگداز گوشه هاي از فرازهاي ابو حمزه است.
حالا كه ما براي ابديت آفريده شده ايم بايد باور كنيم كه اعمالمان
هم بايد متناسب با ابديت باشد. به ياد اين داستان مي افتم
رويش را از بچه اش بر مي گرداند از دستش ناراحت بود.
يعني در واقع مقصر اصلي هم مادر نبود، فرزند بي ادبي
كرده بود، دل مادر را رنجانده بود.
آمد و از مادر عذر خواهي كرد ،اما مادر هنوز رويش را بر
گردانده بود تا اين كه…بغض فرزند تركيد و هاي هاي گريه
كرد .اشك هاي او نگاه پر از مادر را به سمتش چرخاند و
دست محبتش را بر سر فرزند كشيد.
مي خواهم بگويم بايد گريست براي خانه تنهايي مان.
خدايا اگر اشكم اشك ريايي و تمساحي نباشد، اگر اشكم
اشك حقيقي باشد مطمئن هستم هرگز از من رو بر نمي گرداني.
اگر بداني توبه ام توبه حقيقي است. راستي سخن مولايمان
امير المومنين امام علی علیه السلام را از خاطر نبريم كه
فرمودند:"اگر مردم میدانستند در قبر ها چه می گذرد حتی
یک گناه هم نمی کردند.”
نوشته:مرضيه يادگاري حوزه علميه حضرت زينب سلام الله عليها يزد
ورود رذائل اخلاقی به این مکان ممنوع.
مطلبی رو از آیتالله معصومی همدانی که تاکید داشتند
دعایی در سجده خونده بشه رو خوندم. از وقتی اون دعا رو
دیدم علاقه خاصی بهش پیدا کردم. اصلا چه چیزی بالاتر
از این که از خدا بخواهیم حب مولایمان امیر المومنین
علیه السلام را در قلبهایمان زیاد کند.
“أللّهــــم أخرِج حُــبَّ الدّنیا من قـُلوبِنا و زِد فــے قلوبِنا
مَــــحَبَّةَ أمــــیرِالمؤمــنین عليه السلام”
تا این که همین فراز زیبا را در دعای ابوحمزه ثمالی دیدم.
“سیِّدی اَخرج حُبَّ الدُّنیا من قَلبی؛ سرورم دوستي دنيا را از
دلم بيرون كن.” همان حب دنیایی که طبق روايات معصومين
عليهم السلام راس همه گناهان است.
خدایا اگر خانه قلبم دربی ندارد مرا ببخش، اگر رذائل اخلاقی
آدرس خانه قلبم را پیداکرده و ساکن شده اند ،مرا ببخش.
اگر دنیا را دوست دارم و حب دنیا وجود مرا سخت احاطه
کرده مرا ببخش.
خدایا کمکم کن برای قلبم دربی بسازم و سر در قلبم تابلویی بزنم
و رویش بنویسم ورود رذائل اخلاقی به این مکان ممنوع.
آن وقت اگر خوب بشوم خانه قلبم همان جزیزه خضرایی
می شود که جای مولای غریبم صاحب الزمان ارواحنا فداه است.
نوشته: مرضیه یادگاری حوزه علمیه حضرت زینب سلام الله علیها یزد
ناتوانيم را با همه وجود فرياد مي زنم
چه ماه خوبی بود حتی خواب هایش هم عبادت بود،نفس کشیدنش هم
عبادت بود.
خوابم برده بود ،تا افطار چند ساعتی مانده بود به ناگاه با سوزش شدیدی
در چشم راستم بیدار شدم،چشمم می سوخت، ترسيدم.نکند فشار چشمم که
مدت هاست باعث دل نگرانیم هست بالا رفته. من که قبل از خواب حالم خوب
بود .سریع رفتم سراغ آینه، داخل چشمم را نگاه کردم متوجه چیز غیر عادی نشدم
پلک هایم را بستم و به دقت به پشت پلک چشمم نگریستم .مورچه ای بسیار
کوچک نزدیک مژه های چشم راستم چنان چسبیده بود به پوست پشت پلک
چشمم که هر چه تلاش می کردم نمی توانستم او را جدا کنم.سوزش ادامه داشت.
چند دقیقه من درگیر حشره ای بودم که شاید آمده بود باز هم مرا به ناتوانیم ،به
ضعفم در برابر این کره خاکی آگاه کند.خدایا چگونه حالم خواهد بود وقتی در
خانه قبرم گذارند و حشرات در خانه قبر به من حمله کنند.خدايا با فضلت با من
رفتار كن نه با عدلت.آن گاه از ته دل این فراز ابو حمزه را نجوا كردم “و اجرنا من
عذابک ” و مرا از عذابت رهایی بخش. همچنان كه در دعاي مجير مي خوانيم:
” اجرنا من النّار يا رب ” آمين يا رب العامين.
نوشته مرضيه يادگاري حوزه علميه حضرت زينب سلام الله عليها يزد
هرگز به من نگو...يادم تو را فراموش...
شنیده بودم ساحل دریاها دو نوعند یک نوع آن وقتی كه دریا موج می زند
و در ساحل گودال هایی حفر شده که آب ها در آن می ریزد و پس از مدتی هم
می گندد و نوع دوم آن كه در ساحل تخته سنگ هایی است که آب دریا وقتی
موج بر می دارد و با شتاب به سمت ساحل می رود با بر خورد به این تخته
سنگ ها بر می گرد. برگشت به سوي دريا، اگر روزی با مانعی برخورد کردی
و همه خلق دست رد به سینه ات زدند، نگران نباش دارد زمینه برگشتت
به آغوش دریا فراهم می شود ،آغوش لطف خدا همیشه به رویمان باز است
از دستش ندهیم. “این رحمتک الواسعه؛کجاست مهربانی گسترده ات؟ ”
خدایا از تو خجالت می کشم وقتی به سراغ همه درهای فرعی می روم و آن ها
را می کوبم، چندین بار با شدت زیاد، اما وقتی نا امید از خلق شدم ،تازه نگاهم
به درب اصلی زندگی می افتد که آن قدر شتابان رد شده بودم که ندیده بودمش
دق الباب می کنم و غرق در نور محبت خالق مهربانی ها می شوم.
خدایا کمکم کن که در راه اصلی بمانم و چه ضرر کرده اگر کسی غیر از در آستانت
جای دیگری برود. “فَوَ عزَّتکَ یا سیّدی لَو نَهَرتَنی ما بَرحتُ من بابِک؛ قسم به
عزت و جلالت ای آقای من که اگر مرا از درگاهت برانی نخواهم رفت.
خدایا کمکم کن این فراز از ابو حمزه را تا ابد به خاطر بسپارم
نوشته:مرضيه يادگاري حوزه علميه حضرت زينب سلام الله عليها يزد
صدايت مي زند....مي شنوي؟!!
امام جماعت مسجد اعلام کرد: در روز پنج شنبه، در ماه مهمانی خدا
در خانه خدا ، به این بنده خدا کمک کنید.
سرمو رو بالا آوردم پیرزنی رو به روی جمعیت در قسمت خانم ها ایستاده
بود. گاهی نگاه جمعیت می کرد، چشماش به دنبال دستایی بخشنده
سوسو می زد .گاهیم چادرشو تو صورتش می کشید.
نمی دونم حس و حال دلش رو. با خودم گفتم آی پیرزن کاش تو این روز
عزیز و ماه عزیز جایی دستتو دراز می کردی که بی نهایت می بخشه .
کاش اون بخشش رو با این کمک های حداقلی معاوضه نمی کردی.
یادم افتاد به این فراز ابو حمزه ثمالي که:"اَلحمدُ لله الذی اَدعوهُ فَیُجیبُنی”
حمد و سپاس مخصوص خداوندی ست که می خوانمش و پاسخم
می گوید.
او تضمین کرده روزی بندگانش رو، او رد کرده بری در خانه غیر از خودش.
خدایا تنها کسی هستي که هم می داني و هم می تواني،پس فراوان ترین
رزق و روزی مادی و معنوی ات را به سوي همه مومنین و مومنات
سرازير كن. به كم قانع نباشيم.
نوشته: مرضيه يادگاري حوزه علميه حضرت زينب سلام الله عليها يزد