و خدا همیشه در زندگیشان جاری بود!!
مطالعه ی زندگی علماءبرای همه ما می تواند درسی به یادماندنی باشد.
که هرگز از خاطرمان محو نشود.کتاب داستان های عارفانه را باز می کنم .
و از علامه طباطبایی رحمة الله علیه می خوانم.
هیچ وقت توفیق زیارت قبر مطهرش را پیدا نکرده بودم ،اما این دو روزی که به قم رفتم.
در کنار مرقد سید احمد خوانساری رحمة الله علیه، زیارتشان کردم.
آری علمای ما اگر جاودانه شدند برای این بود که به اتفاقا ت اطرافشان توجه داشتند.
و خدا در همه ی زندگیشان حرف اول را می زد.
می گویند:روزی علامه طباطبایی رحمة الله علیه در راهی می رفتند.
که کودک دوچرخه سواری با سرعت به ایشان زد.
وایشان و آن پسر هر دو به زمین خوردند،با کمال حلم و بردباری و تواضع بلند شدند.
و نزد آن کودک آمده و ضمن تکان دادن لباس های او فرمودند:پایت چیزی نشده؟
خوشا به حال کسانی که راه کنترل رذایل اخلاقی را پیدا کردند.
منبع:داستان های عارفانه،شهروز شهرویی،چاپ دوم،قم:انتشارات نجبا1381ص21
پدر مهربانم!کدامین واژه می تواند بزرگی روحت را توصیف کند؟
از تو می نویسم ،از توای پدر مهربانم.
از تو که نگاه مهربانت و دست پر نوازشت را هرگز ازمن دریغ نکردی.
از تو که همیشه مشوّق راه زندگیم بودی.
از تو که برای درس خواندنم،برای طلبه شدنم
تمام تلاشت را به کار بستی.
از تو که پشتوانه ی خوب زندگی ام هستی.
به راستی کدامین واژه می تواند، بزرگی روح تو را توصیف کند؟
سنگ صبور زندگیم!تنها می توانم از راه دور برایت بنویسم:
روزت مبارک پدرم.عاقبت بخیری ات، آرزوی قلبی من است.
راستی مهربان!نصیحت کربلایی محمد کاظم ساروقی رحمة الله علیه حافظ قرآن را می دانی؟
خدای بزرگ و مهربون،توفیق داد دو روزی رو به قم بریم و از نزدیک سلامی به
کریمه ی اهل بیت کنیم .تا روح و جانمان ، خوشبوی از عطر حضور گردد.
داشتیم از حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیهاخارج می شدیم .
که چشممون افتاد به قبر شیخ فضل الله نوری رحمة الله علیه.
بعد از خواندن فاتحه ،متوجه پیر مردی شدیم .
که فرزند ارشدکربلایی محمد کاظم کریمی ساروقی بود.
از ایشان خواستیم ما را نصیحتی کنند.و ایشان بر ورق کاغذی نوشتند:
“نصیحت کربلایی محمد کاظم حافظ قرآن ،به تمام مسلمانان اعم از دختر و پسر
این است:برای رفع مشکلات،بر آمدن حاجات،با قرآن انس پیدا کنند،بخوانند .
و عمل کنند،دوستدار اهل بیت باشند تا رفع مشکل شود وسپس آن را امضا کردند.
برایمان از پدر بزرگوارشان گفتند؛ از این که یک پیر مرد بی سواددر ساروق بود.
و خود را به کار کشاورزی مشغول کرده بود. آد م شوخی بود و همیشه قران می خواند.
و در سن 27 سالگی بار دیگر بعد از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله قران براو تکرار شد.
و بعد این طور ادامه دادند .امروز متوجه شدم تاریخ روزی که شیخ فضل الله را اعدام کردند .
با روزی که پدرم حافظ قرآن شد در یک روز بوده است.
پدرم بعد از آن قرآن را به صورت نور سبز رنگی می دید .
وبه این طریق قرآن را از شعر و … تشخیص می داد.
و او به تمام سوالات علماء و غیره به راحتی پاسخ می داد.
وعلمای بزرگی چون علامه طباطبایی رحمة الله علیه،آیت الله مکارم شیرازی مد ظله العالی
و … بر حافظ بودن ایشان تاکید کردند.روحشان شاد / م . ی
عمل به این آیه،اصلاح جامعه را در پی دارد.
امروز طبق معمول روزهای یکشنبه هر هفته،پای درس استاد اخوان نشستیم.
استادی که از آیات نورانی قرآن می گوید و از سخنان دلنشین مولا علی علیه السلام.
و سخنان ارزشمندش، تلنگری ست بر تفکر هر شنونده و طلبه ای.
طبق عادت هر هفته به تابلو نزدیک شدند و آیه 135 سوره مبارکه نساء را بر آن نوشتند.
“یا ایها الذین آمَنوا کونوا قَوامینَ بالقسط شُهداءَ للّه وَلَو عَلی اَنفُسکُم…”
آیه ای که با اعتقاد فرمودند :می شود با عمل به آن جامعه را اصلاح کرد.
آیه ای که بخشی از سبک زندگی یک بنده ی خوب خدا را به نمایش می گذارد.
آیه ای که به ما این نکته را گوشزد می کند که وقتی پای حق در میان است .
شهادت بده حتی اگر به ضرر خودت،پدر و مادرت و وابستگانت باشد.
آیه ای که روی خطابش به من و شماست.آیه ای که تاکید می کند.
مبادا برای منافع دنیایی در هر مکان حرفمان تغییر کند.
مبادا هوی و هوس ها برخانه ی قلبمان مستولی شوند.
وبعد استاد با دلسوزی فرمودند:انسان بیخودی از کسی دفاع نمی کند.
بیخودی هم بدگویی نمی کند.مخصوصا طلبه.
که اگر از کسی پشتیبانی کردی حساب شده باشد.
کس را هم رد کردی باز هم از روی حساب و دلیل باشد.
معبودا!دلهای ما را با آیات نورانی قرآنت مانوس بگردان .
و توفیق پیاده کردن دستورات ناب این کتاب آسمانی را
به همه ی ما عنایت فرما.آمین یا ارحم الراحمین/م .ی
معلم خوبم!ازتو ممنونم که عشق به قرآن را به من آموختی.
همه جمع بودند،معلم های مهربون ،بچه های ناز و دوست داشتنی،و…همه اومده بودند.
تا در کنار هم،روز معلم رو جشن بگیرند.برنامه های خوبی اجرا شد.
من هم توفیق داشتم یه متن ادبی رو که از قبل تهیه کرده بودم .
رو تقدیم همه ی کسانی کنم،که تو دلشون مهر و محبت به بچه ها، موج می زنه.
اونایی که نام و یادشون برای همیشه، در دل بچه ها می مونه.
من با عشق و محبت اونا رو خطاب کردم و گفتم:
“امروز می خوام برای شما گلای باغ زندگی ،یه قصه ی قشنگ تعریف کنم.
از یه باغبون مهربون،که گلدونای زیادی داشت.
او هر روز با عشق و محبتی وصف ناشدنی،به نهال های داخل گلدونا آب می داد.
اونا رو کنار پنجره می ذاشت، تا به خورشید سلام کنند .
و از نسیم یه حال و احوالی بپرسند.
تا این که یه روز بالاخره تلاش های او نتیجه داد.
و بوی عطر گلهای زیبا و رنگارنگ ،تو همه ی باغ پیچید.
اون روز باغبون قصه ی ما با اون که خیلی کار کرد .
اما اصلا احساس خستگی نکرد.می خوام بگم:
قصه ی باغبون ما و خوشحالی او،امروز هم داره تکرار میشه.
آره!بچه های گلم،مربیای مهربون شما از وقتی مهر ماه شد .
و شما اومدید توی مدرسه.
هر روز به امید روزی که همه ی وجودتون معطر با عطر قرآن بشه.
با شما نشونه ها رو کار کردند.
آرزو شون بود کلمه خوانی یاد بگیرئید و حالا خیلی از شما می تونید.
خیلی از کلمات رو بخونید و از این بابت خوشحالید.
و چقدر قشنگه لحظه ای که یه مربی می تونه نتیجه و حاصل دسترنج
چند ماهش روببینه.امروز تک تک مربیانی که این جا هستند.
از حضور سبز بچه های کلاسشون خوشحالند.
امروز پدر و مادرای خوب شما هم به وجود تمام شما افتخار می کنند.
و در آخر میگم:
گامهای کوچولوتون در راه خدمت به قرآن، استوار.
ان شاءالله قرآن مونس و انیس خودتون،پدر و مادرای مهربونتون
و مربیای پُر تلاشتون باشه .
حالا همه با صدای بلند بگید:"مربیای مهربون تشکر تشکر.”
صدای تشکر بچه ها از معلم های خوبشون
انگار یه انرژی مضاعف به اونا می داد.
تا با امیدی بیشتر برای آینده ی درخشان این بچه های نازنین ، تلاش کنند.
با یک دنیا عشق به شما میگم:روزتون مبارک.
یادگاری.حوزه علمیه حضرت زینب سلام الله علیها یزد
راستی دقت کرده ای چقدر روش زندگی امام راحل رحمة الله علیه زیباست؟
بعضی وقتها ،کتابهایی یافت می شود که باید نخوانده، آن را کنار گذاشت.
اما کتابهایی هستند که انسان باید، چندین بار از روی آنها بخواند و بنویسد.
کتابهایی که ،در مورد زندگی نامه ی بزرگان و علمایی ست.
که راه زندگی را با تقوا و اخلاص پیمودند.
ویکی از آن عرفای بزرگ امام راحل رحمة الله علیه است.
کتاب “امام و روش زندگی “را که باز می کنی ،می بینی که تمام لحظه به لحظه ی
ساعات عمر پُر بار این عالم فرزانه، برای هر کسی در زندگی درس است.
این مرد بزرگ، در کار همسر و فرزندانش دخالتی نمی کند.
البته تا آن جا که،مساله ای خلاف شرع پیش نیاید.
برخلاف تفکر نادرست بعضی ها ،که فکر می کنند .
مرد اگر در خانه به همسرش کمک کند.
نامش زن ذلیلی ست،امام این پدر مهربان و این شخصیت برجسته
بسیار با میل و رغبت در کارهای خانه کمک می کردند.
و می فرمودند:"این کمک از بهشت آمده است.“
ایشان حتی برای آوردن یک لیوان آب ،خود اقدام به آوردن می کند.
و آن قدر به فرزندانش عشق و محبت می ورزید .
که هر کدام از آنها که تنها نزد امام راحل رحمة الله علیه بود.
فکر می کرد که امام تنها او را این قدر دوست دارد.
امام ناراحتی هایش را برای کسی بازگو نمی کرد.
تا مبادا دلی را با یک نراحتی،رنجیده خاطر کند.
اما خبر های خوب را خیلی زود ،با همه تقسیم می کرد.
تا دلی را شاد کند و لبخندی را بر لبی بنشاند.
به دامادها ،توصیه می کردند ، که وقتی وارد خانه می شوند.
غم و غصه هایشان را پشت در خانه بگذارند و وارد شوند.
وبه عروس خانمها نیز توصیه می کردند.
خستگی ناشی از کار را به همسرانشان ، منتقل نکنند.
آری ایشان وقتی گلایه نوه اش را از شیطنت های زیاد پسرش می شنود.
خطاب به او می فرمایند:
“من حاضرم که ثوابی را که تو از تحمل شیطنت حسین می بری.
با ثواب تمام عبادات خودم، عوض کنم.”
ایشان در زندگی همواره در پی رضایت مندی همسر خویش است.
سفارش مادر ر ا به فرزندانش می کند، اگر روزی احیانا غذا بد می شد.
امام به کسی اجازه ی اعتراض نمی دادند وخود از غذا تعریف می کردند.
رفتارهای امام برای تمامی خانواده ها می تواند یک سرمشق عملی در زندگی باشد.
او تا همسر مهربانش بر سر سفره ی غذا نبود منتظر می ماند.
و همیشه بهترین جای اتاق را به ایشان تعارف می کرد.
آری تنها یک بُعد از زندگی این عارف بزرگوار، خاص نبود .
که ایشان در تمام زمینه ها برای ما الگوی عملی بود.
فرزندان او درس عشق و محبت را از پدر و مادر مهربان خویش آموختند.
و چقدر زیبا و آرامش بخش است.
زندگی در کنار خانواده ای که دلی به وسعت دریا دارند.
سالهاست که دیگر این عارف بزرگ دیگر در بین ما نیست.
اما یاد و نامش و منش زندگی زیبایش، در بین ما باقی ست.
امید که بتوانیم از مکتب درس این پدر مهربان توشه ای بر داریم.
و آن را در زندگی به کار بندیم.