هنوز اندر خم یک کوچه ایم.
تلفن حوزه زنگ زد. صدای خانمی از پشت خط به گوش می رسید.
گویا مرد د و حیران بود. انگار می خواست از بلا تکلیفی در بیاد.
انگار فکر می کرد غم عالم روی دوشش سنگینی می کنه.
می گفت: دخترم امسال از سوم راهنمایی اومده حوزه علمیه حضرت زینب سلام الله علیها و ثبت نام کرده .
اما حالا اطرافیان دارن مرتب ما رو شماتت می کنند.
میگن:حیف دخترت نیست با این معدل خوب بره حوزه؟پس آینده اش چی میشه؟
غم بزرگی بردلم نشست از این طرز تفکر مردم و از غریبی دین.
گفتم:خواهرمن! یه مثال ساده برات می زنم.
شما وقتی میری بازار و یه پارچه رو برای خودت انتخاب می کنی.
خونه که میای ممکنه یکی جنس پارچه پسندش نباشه.
ممکنه یکی بگه رنگش خوب نیست .یکی دو نفر هم ممکنه از سلیقه ی شما تعریف کنند.
اگه شما اعتماد به نفس بالایی داشته باشی. به انتخاب خودت آفرین میگی.
چون می دونی بعد از کلی وقت گذاشتن و سوال کردن اونو خریدی.
بعضی وقتا ما آدما باید تو زندگی امون،تصمیم هایی بگیریم که چه بسا آینده ی ما رو تحت شعاع قرار میده.
توی راه دین قدم گذاشتن سختی داره. سرزنش و شماتت هم داره.
اما مهم اینه که با چه انگیزه ای دختر شما این انتخاب رو کرده .
ما مخالف دانشگاه نیستیم .چه بسیار طلبه هایی که در کنار درس حوزه دانشگاه میرن.
من هم دانشگاه رفتم اما بعداز اتمام درسم احساس کردم گمشده ام رو نتونستم در دانشگاه پیدا کنم.
لذا وارد حوزه شدم حالا هم ادعایی ندارم که کاری برای حوزه کردم .
اما از بی بی حضرت زینب سلام الله علیها هم خواسته ام که منو از خودش دور نکنه.
مادر انگار کمی آروم شد گفت :حالا شما می گید چه کنیم؟
گفتم :شما اول به من بگو نظر دخترتون چیه؟
گفت:دخترم نظرش اینه که مادر من اگه رشته ی ریاضی فیزیک هم برم .
وشما بخوای منو شوهر بدی .باید درسمو رها کنم.
اما درس دین چیزی نیست ،که آدم بخواد اونو به این راحتی رها کنه.
مخصوصا آدمی که عاشق درس دین باشه.
ومن به این طرز تفکر زیبا آفرین گفتم وبرایش بهترین ها رو از خدا خواستم.
و معتقدم که این افراد به یاری خدا می تونند سربازی واقعی، برای امام زمانشان باشند.
خدا کنه در حد توان بتونیم اشتباهات مردم رو با بر خوردی نیکو ،گوشزد کنیم.
و از خدا توفیق ماندن در مسیر اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام رو طلب کنیم.
و بدانیم هنوز اندر خم یک کوچه ایم.
ویادمان باشد آن گونه که زندگی کنیم خواهیم مُرد.
استاد در کلاس صحبت می کرد.آیه ی هشتاد از سوره ی مبارکه ی اسراء
آن جا که خداوند می فرمايد:
“وَقُل رَبٌ اَد خلنی مُدخَلَ صدقٍ و اَخرجنی مُخرَج َصدقٍ وَاجعلنی من لَدُنکَ سُلطانا نصیرا”
استاد در ادامه فرمودند .مردم چند دسته اند: گروه اول کسانی که مدخلشان،مدخل سوءاست و خارج شدنشان از این دنیا هم سوء است .
این عده از آدمها بد زندگی می کنند ،بد هم می میرند.
دسته ی دوم از انسانها کسانی اند که، اول زندگی بد عمل می کنند.
اما خارج شدنشان از این دنیا با عاقبت بخیری همراه است مثل حر.
او گر چه در ابتدای امر راه را بر امام حسین علیه السلام بست .
اما آخر و عاقبت حر، ختم به خیر شد. ولبخند رضایت مولایش را دید.
گروه سوم ا ز انسانها کسانی هستند که ابتدای امر خوبند اما خارج شدنشان از این دنیا سوءاست.
از سر نوشت ا ین گروه که می شنوم .ترسی عجیب سراسر وجودم را فرا می گیرد.
چقدر بودند در طول تاریخ که یک عمر سجده بر آستان دوست ساییدند.
اما سرانجام کارشان باشیطان رقم خورد . مثل افرادی چون برصیصاهای عابد .
واین چنان مساله ی مهمی ست که باید در هر لحظه به خداوند پناه برد وتنها از او مدد گرفت.
و دسته ی چهارم: کسانی اند که در طول زندگیشان خوب زندگی می کنند .
و خوب هم از دنیا می روند.
کسانی که لحظه ای از صراط مستقیم الهی دور نمی شوند.
ولبخند رضایت یوسف زهرا عج الله تعالی فرجه را با هیچ چیز در دنیا عوض نمی کنند.
ولذا سعی کنیم، این دعای زیبا را نه تنها در قنوت نمازها و تعقیبات آن بخوانیم.
که در هر کجا که می خواهیم ،وارد مجلسی یا محیط کاری شویم.
به مسافرتی برویم، با کسی دوستی کنیم،یا وارد رشته ای از علم شویم.
ویا…این دعای زیبا را سر لوحه ی کار خویش قرار دهیم.
ویادمان باشد که آن طور که زندگی کنیم ،خواهیم مُرد.و آن طور که عمل کنیم نتیجه خواهیم گرفت.
اگر در قنوت نمازهایت این دعا را خواندی. برای عاقبت بخیری همه ی مردم دعا کن مهربان.(اقتباسی از مباحث تفسیری استاد شایق)
حاضری چقدر برای سلامتی ات خرج کنی؟
روزی پدر خانواده ای بسیار ثروتمند،پسرش را با خود به روستایی برد.
تا به او نشان دهد که مردم فقیر چگونه زندگی می کنند.
آنها چند روزی را در مزرعه ی خانواده ای که تصور می کردند فقیرند گذراندند.
در بازگشت پدر از پسر پرسید:چگونه سفری داشتی؟به من بگو در این سفر چه ها یاد گرفتی؟
[پسر گفت:] دیدم که استخر ما فقط تا وسط باغچه کشیده شده است اما جوی خانه ی آنها انتهایی ندارد.
ما در باغچه مان فانوس داریم وآنها در شب ستاره ها را.
ایوان خانه ی ما،مشرف به حیاط جلویی است و آنها سر تا سر افق را دارند.
ما فقط تکه زمینی برای زندگی داریم و آنها مرتع هایی دارند که تا چشم کار می کند ادامه دارد.
ما مستخدمانی داریم که خدمتمان را می کنند.ولی آنها به دیگران خدمت می کنند.
ما غذایمان را می خریم،ولی آنها غذایشان را می کارند.
ما دورمان را دیواری کشیده ایم تا محافظت مان کند و آنها دوستانی دارند که محافظتشان می کند.
متشکرم پدر که نشانم دادی ما چه اندازه فقیریم.
مجله ی خانه ی خوبان،شماره ی 35مهر ماه 1390،صص17_16
دارم به این فکر می کنم که همه ی ما چیز های با ارزشی در زندگی داریم.
که کافی است با همه ی وجود به داشتن آنها پی ببریم.
و بدانیم که هر یک از ما می تواند با نوع نگرشی که به زندگی،دوستان و دنیای اطراف دارد .
خود را خوشبخت یا خدای نا کرده بدبخت تصور کند.
حالا چشمانت را ببند و تصور کن.اگر یک روز از خواب بیدار شوی.
و ببینی تمام موهایت بر روی بالش ریخته یا وقتی صبح هنگام ،از صدای آواز پرندگان از خواب بهاری بیدار می شوی .
ببینی دیگر چشمهای قشنگت جایی را نمی ببیند چه می کنی؟
حاضری چقدر پول خرج کنی تا دوباره سلامتی به تو بر گردد؟
خدایا !ای مهربان من!با همه ی وجود اعلام می کنم که زندگیم را دوست دارم و تو را به خاطر نعمت هایی که به من دادی شکر می گویم.
چرا که باور دارم خوشبخت ترینم.
کمی جلوتر نوشته اند :خطر سقوط از پرتگاه گناه
برای اینکه اصلاح را که وظیفه ی اهل علم است را در جامعه پیاده کنیم.
باید به جای پرداختن به معلول ،ریشه ی فساد را بشناسیم.
قرآن تاکید زیادی بر این مطلب دارد که:دشمن شما شیا طین جن و انس اند .
و باید باور بکنیم که اینها دشمن قسم خورده ی ما در زندگی اند.
لذا فردی که با بد حجابی ،وارد جامعه می شود.شکی نیست که کمبودی دارد.
چرا که فطرت یک زن و کلاً فطرت انسانها،خواستار پوشش است.
رعایت حجاب و پوشیده نگه داشتن بدن مطابق با فطرت انسانهاست.
در واقع باید گفت :یک انسان عاقل یک عقده ی سرطانی را مورد ضرب و شتم قرار نمی دهد.
و یا خود سرانه ،با چاقو قصد نمی کند که آن را ببُرد.
بهترین راه حل این است که تحت نظر پزشک متخصص، یا از طریق دارو اقدام می کند.
و یا اورا تحت عمل جراحی قرار می دهند و غده را بر می دارند.
بنا بر این مسایل روحی و روانی بشر نیز ، به مانند این مثال ظریف و قابل تعمق است.
و لذا برای برخورد با یک بی حجاب یا بد حجاب باید او را به اصل فطرتش آگاه کرد.
آری اگر انسان بفهمد که خدا او را آفرید و او را اشرف مخلوقات قرار داد .
و پیامبران زیادی را پی در پی ،برای راهنمایی و ارشاد بشر فرستاد .
بی گمان می فهمد که تمامی این کارها برای سعادت او بوده است.
و گرنه اگر خدا بنده اش را دوست نمی داشت لازم نبود این کارها را برای او انجام دهد .
بیایید باور کنیم که خدای بزرگ و مهربان از رگ گردن به ما نزدیک تر است و از پدر و مادر به ما مهربان تر.
خدا کند همیشه در جاده ی بندگی بمانیم و هر گز راه را به اشتباه نرویم.
و با همه ی وجود این مطلب را باور کنیم که:
دور شدن از فطرت ، امتیاز ما را در نزد خدا کم می کند .
تا فرصت باقی است و به پرتگاه های خطرناک نرسیده ایم .
لحظه ای توقف کنیم کمی جلوتر نوشته اند :
مواظب باشید. خطر سقوط از پرتگاه خطرناک گناه
اقتباسی از سخنان شیوای استاد دستمال چیان از قم
آبی آسمان و خدا
وقتی به آسمان نگاه می کنم،دو چیز مرا حیران می کند:
“آبی آسما ن وخدا".
آبی آسمان را می بینم و می دانم که نیست .
خدا را نمی بینم و می دانم که هست!!
واهه آرمن
نکند کسی از قافله ی ورود به حوزه های علمیه جا مانده باشد؟
من طلبه ام اما گاهی از خودم سوال می کنم که برای تبلیغ دینم چه کرده ام؟
ذهن چند نوجوان و جوان را با معارف ناب دینی آشنا کرده ام؟
در کتاب طلبگی این راه با شکوه،از حجة الاسلام عزیز ا…حیدری،تصویر کوتاهی از یک طلبه ی نمونه ترسیم شده است.
طلبه ا ی که انس با خدا و قرآن و امام زمانش دارد.با عادت های بد مبارزه می کند.
اخلاص را سر لوحه ی کارهایش کرده و تمام اعمالش رنگ صبغة اللهی گرفته.
در همین کتاب آمده است:"دشمنان با سه عنصر به جنگ اندیشه های ناب اسلامی آمده اند.
“طرح شبهات،بر انگیختن شهوات واحیای بدعتها"پس لازم است با شناخت"بینات
و دلایل روشن،موعظه نیک و جدال احسن"خود را مهیا کنیم .
واین را هم بدانیم که یک طلبه باید یکی از این بابهای تفعیل را داشته باشد:
تحصیل،تدریس،تحقیق و تبلیغ.
و اگر خالی از این بابها باشد تنها تفعیل مناسب او،این است که او را تلقین کنندتا برود چنان که مُرده را در قبر تلقین می خوانند.
وچه زیبا فرموده اند مقام معظم رهبری(مد ظله العالی)که:"اگر ما بتوانیم در کل کشور پانصد علامه،مفسر و دانای معارف اسلامی ،در حد(بانو امین اصفهانی)داشته باشیم.
ما از لحاظ معارف و تبلیغات دینی خیلی در فُسحت خواهیم گرفت.”
امشب بیا کمی فکر کنیم که با آن طلبه آرمانی چقدر فاصله داریم؟
و چقدر تلاش کرده ایم امروزمان بهتر از دیروز باشد؟
وچقدر سه اصل مشارطه،مراقبه و محاسبه را در زندگیمان جدی گرفته ایم؟
راستی فقط تا بیست و چهارم فروردین یعنی پایان ثبت نام حوزه های علمیه خواهران ،فقط دو روز فرصت داریم.
هنوز هم می شود دست خیلی ها را گرفت وقدم های بزرگی بر داشت.
راستی طرح مرکز مدیریت استان یزد هم به نظر من خیلی جالب بود:"هر طلبه یک داوطلب".
اما مبادا فکر کنی کار تبلیغ منحصر به همین می شود ودیگر هیج.
من افتخار می کنم که مدیر مدرسه ی علمیه ای که در آن درس می خوانم آن قدر فهمیده است که می گوید باید برای آن کسی که می خواهد سرباز واقعی امام زمانش شود وقت بگذارید.
شاید همان دخترک روستایی که منتظر راهنمایی من و توست در آینده ،همان مفسری شود که رهبر از او سخن می گوید.
باید رفت، باید اطلاع رسانی کرد.باید وظیفه را انجام داد.
ومن یقین دارم که هر کدام از ما قدرت جذبمان در راه تبلیغ دین ،خیلی بیشتر از قدرت دفعمان خواهد بود.
راستی شما برای دعوت از این آینده سازان مملکت چه کرده ای؟نکند کسی که از خدا قدم گذاشتن در راه تبلیغ دین را خواسته، از قافله ی ورود به حوزه های علمیه جا مانده باشد؟