اگر حواسمان به بهشت باشد،نمی گذاریم یک کارخیر؛انجام نداده بر زمین بماند.
حجة الاسلام ماندگاری می فرمودند:یک بار در مسجد گوهرشاد مثالی خنده دار زدم.
گفتم اگر در همین مسجد یک طرف یک عالمه تراول چک صد هزار تومانی باشد و
سمت دیگر هم یک عالمه سکه های پنج تومانی قرار دهیم،یک سوت هم دست من
باشد،هیچ آدم عاقلی سمت سکه های پنج تومانی نمی رود؛اما کاش می دانستیم در
زندگی خیلی وقتها داریم، به طرف سکه های پنج تومانی می رویم؛به کارهایی مشغول
شده ایم که ارزشی ندارد ،در حالی که کارهای خیر بزرگی بر زمین مانده ؛اما ما اصلا به
آنها توجهی نداریم، اگر از ارزش معنوی دو رکعت نماز وتیره بعد از نماز عشاء خبرداشتیم.
همیشه در انجامش مراقبت می کردیم،اگر ثواب نافله ی نماز صبح را می دانستیم؛ در
انجامش درنگ نمی کردیم،اگر ثواب بودن در صف اول نماز جماعت را می دانستیم؛ از
همدیگر سبقت می گرفتیم ،اما حالا مساجد ما از آخر پُر می شود؛اگر حواسمان به
بهشت باشد، نمی گذاریم یک خیر از زیر دستمان انجام نداده ؛خارج شود.
آری و چه زیبا سید الساجدین علیه السلام در دعای مکارم الاخلاق خود از خداوند
می خواهد که گره کار خیر دیگران را به دستان او بگشاید.
ما مراقبت بر قیامت نداریم، چرا که اگر می دانستیم یک درهم ربا چه گناه عظیمی دارد.
هرگز مرتکب نمی شدیم،اگر می دانستیم انسان دروغگو چه عذابی دارد؛ به طرف چنین
گناهانی نمی رفتیم فباید از خدا بزرگ طلب کنیم که به ما بصیرتی عنایت کند ؛تا قبل از
این که دیر شود،با کوله باری از تقوا و عمل صالح دنیا راترک کنیم.
خدایا !در این روزهای سراسر برکت ،تو را قسم می دهیم؛به یوسف زهرا ارواحنا فداه که
بهترین چیزهایی که خوبان درگاهت، از تو تمنا دارند را در حق ما هم به هدف اجابت
برسان.آمین یا ارحم الراحمین.
از عالم بالائیم و فقط چند روزی مسافر این دنیا هستیم،جاذبه های این سفر بال پرواز را از ما نگیرد.
صندوق داران بانک ها روزانه، میلیون ها تومان پول به دستشان می رسد.
اما نه از گرفتن پول خوشحال می شوند و نه از دادن پول به مشتری ناراحت.
لذا در دنیا همیشه به این بیندیشیم که غم ها و شادی های دنیا ناپایدار است.
حواسمان باشد که ما فقط مسافری هستیم که زمانی کوتاه این جا توقف کرده.
روزی هم باید از این جا برویم،خدای ناکرده جاذبه های زیبای این دنیای ما را
فریب ندهدو چقدر زیبا امام علی علیه السلام در حالی که داشت کفش های
خود را وصله می کرد به ابن عباس فرمود:دنیای شما در نزد من از این کفش
پاره بی ارزش تر است ،مگر این که بتوانم حقی را بگیرم و به صاحبش بر
گردانم اما بعضی ها برای شهرت در دنیا خود را می فروشند،بعضی ها برای
این که در نزد مردم بزرگ شوند، دست به هر کاری می زنند ولو به قیمت این
که از چشم خدا و امام زمان ارواحنا فداه بیفتند و لذا اگر کسی آخرت را در ک
کند ،توجه اش به دنیا کم می شود و چه زیبا امیر المومنین علی علیه السلام
فرمودند: خداوندا!عزت برای من همین بس که بنده ی تو هستم.
عرضه می داریم،خدایا !تو ما را آفریدی و دوستمان داری ، کمکمان کن در
این چند صباح زندگی آن گونه زندگی کنیم که تو می پسندی.
بخشی از این متن،اقتباسی از سخنرانی ارزشمند حجة الاسلام ماندگاری
قرار نیست آدم ها در ایستگاه دنیا خیلی منتظر بمانند ،ایستگاه های قیامت را دریاب.
در اتوبوس خط واحد نشسته بودم، هر کس ایستگاهی سوار می شد
و باز شخصی دیگر ،ایستگاهی پیاده می شد.
اگر جا نبود ،می ایستادند و دست هایشان را به میله ها می گرفتند.
گاهی هم دستی را بر شانه اشان احساس می کردند و وقتی بر می گشتند.
صدایی با مهربانی ،آنها را دعوت به نشستن می کرد و این همان خدمت
به خلقی بود که خدا بسیار سفارشمان کرده است.
بعضی ها هم در برابر این تعارف ،می گفتند: از لطف شما ممنونم اما
باید ایستگاه دیگر پیاده شوم و من به این فکر می کردم که آدم ها قرار
نیست خیلی در این ایستگاه ها منتظر بمانند.
بالاخره خط واحد می رسد و آنها راهی مقصد می شوند ،اما می گویند.
قیامت ایستگاه هایی دارد ،که خدا می داند؛ هر کس چقدر باید در آن جا
منتظر بماند و به سوالاتی جواب دهد که از او می پرسند.
بیرون از خط واحد،آدم های زیادی را می دیدم که همه در حال تکاپو بودند.
هر کس به کاری مشغول بود،آری! اصلا دنیا جای ماندن نیست.
دیر یا زود باید کوله بار بربست و راهی سفر شد و خوشا به حال کسانی
که خود را برای این سفر بزرگ و بدون باز گشت آماده کرده اند.
و خوشا به حال آنان که کوله باری از تقوا دارند و همیشه آماده ی سفرند.
خدایا!مثل همیشه یاریمان کن و درس بندگی را به ما بیاموز و از
چشمه سار زلال معرفتت ،اندکی ما راسیراب کن یا ارحم الراحمین./ م .ی
الکی که انسان ،علامه و آیت الله نمی شود.
آدمهایی در اطراف ما هستند که به واژه ای به نام دل خیلی اهمیت می دهند.
آن هم در جهت منفی،این امر در مشاوره هایی که انجام می شود ،نمود بیشتری
دارد،مثلا از او می پرسند:چرا شما همسرت را کتک زدی؟ یا باعث آزار فرزندانت
شدی،با قلدری می گوید:همین که هست،من همین هستم، می خواهد
زندگی کند،نمی خواهد طلاقش را بگیرد،به راستی چرا این گونه می شود؟
برای این که آن شخص، بر معصیتش اصرار دارد؛این شخص چقدر با آن
کسی که همیشه متوجه اعمال و رفتار خویش هست،فرق دارد.
فرد دوم کاری نمی کند کسی از او برنجد، اگر هم سخنی گفت که دیگری
خدای ناکرده ناراحت شد، تمام تلاشش را برای جبران به کار می گیرد.
علامه حسن زاده ی آملی حفظه الله علیه می فرمودند:در آمل بودیم.
و هوا بسیار گرم بود،از نماز جماعت که برگشتم منزل ،بچه ها خیلی
سر و صدا می کردند،بسیار خسته بودم؛در این موقع عصبانی شدم.
و به خانم و بچه ها نهیبی زدم .
وقت خواب بسیار پریشان شدم، چقدر فرق است این کلنجار رفتن با خود
با کار شخصی که اصلا هم از کار بدش ،احساس شرمندگی نمی کند.
الکی انسان علامه و آیت الله نمی شود.
شب در برگشت جعبه شیرینی گرفتم،به خانه آمده و از همسر و فرزندانم
تفقدی کردم ،اما باز وقت خواب آن پریشانی به سراغم آمد.
با نفسم کلنجار رفتم و دعوایش کردم ،چقدر زیباست گاهی انسان این نفس
سرکش را ملامت کند،با خود اندیشیدم که نزد آقای الهی برادر علامه
طباطبایی رحمة الله علیه بروم چون او با سید علی قاضی طباطبایی که
رحلت کرده بود ارتباطات روحی عجیبی دارد بروم و بگویم ،از از ایشان بخواهد.
برایم دعا کند.
آری و آن گاه که به مقصد می رسد و با آقای الهی دیدار می کند، آقای الهی ایشان
را بغل می کنند و می گویند:"مرد مومن کجا بودی؟ پیغامی از سید علی قاضی
طباطبایی رحمة الله علیه برایتان داشتم ، حیران بودم چگونه این پیغام را به
شما برسانم،ایشان فرمودند به شما بگویم"اگر می خواهید به جایی برسید.
این طور نمی شود."
آری طی طریق کردن در جاده ی بندگی، بدون محاسبه،مراقبه و محاسبه
امکان ندارد.خدایا !توفیق بندگی به همه ی ما عطا بفرما.آمین یا رب العالمین.
قسمتی از سخنان ارزشمند سر کار خانم قیاسی،مدیریت حوزه ی علمیه
تابلو ی ورود ممنوع های ،جاده بندگی را نادیده نگیریم.
خداوند وقتی ما را آفرید، به خود فتبارک الله احسَنُ الخالقین گفت.
حرمت ما را از خانه ی کعبه بالاتر قرار داد و قلب ما را جایگاه
عرش الرحمان قرار داد،خدا به ما مقامی بزرگ داد؛ اما سه چیز
باعث کوچک شدن ما در این دنیا کوچک می شود.
اولین چیز خروج از دایره ی ولایت الهی ست،هر که از این ولایت
بهره مند باشدبا تقواست ،فرقی هم نمی کند؛ سیاه باشد یا سفید.
غلام امام حسین علیه السلام ، سیاه بود امام حسین علیه السلام
در کربلا به او فرمودند: برو،دلش شکست.
گفت مولا جان! نکند به خاطر این که سیاهم می گویید برو.
نکند چون عرق بدنم بو می دهد، مرا از خود می رانید.
با ولایت تا آخرین لحظه ماند و جانش را فدا کرد.
لحظه ای هم که شهید شد، امام خود را بالای جنازه ی این غلام
فداکار رساند و صورت به صورت او گذاشت و این گونه یک غلام عزیز شد.
آری هر کس در عالم، ولایت خدا و پیامبر و ائمه ی اطهار علیهم السلام
را بپذیرد، عزیز می شود؛حمزه ی سید الشهداء علیه السلام چون
ولایت الهی را قبول کرد، عزیز شد؛فرقی هم نمی کند قبول ولایت
الهی باشد یا ولایت فُقها و رهبری.
آیت الله بها الدینی رحمة الله علیه در برابر رهبر” السلام علیک یا ولی الله”
می گفت،می فرمود:ایشان لیاقت رهبری داشته که خداوند ردای ولایت
را بر دوششان انداخته،برای همین این عارف بزرگ عزیز شد.
دومین چیزی که باعث سقوط ما می شود و مقام ما را در نزد خدا
پائین می آورد، دنیا پرستی ست؛حب دنیا را در دل وارد نکنید.
چون دل انسان جایگاه خداست،دنیا گرایی انسان را به جایی
می رساند که در خانه فاطمه ی زهراسلام الله علیها را آتش زدند .
و در کربلا بدترین قساوت را از خود نشان دادند.
سومین چیزی که ما را پَست می کند و مقام ما را پائین می آوردگناه است.
چراکه گناه یعنی پذیرش ولایت شیطان،حواسمان باشد.
تابلو ممنوع های، جاده ی بندگی را رد نکنیم.
“قسمتی از سخنرانی ارزشمند حجة الاسلام ماندگاری”
خدایا!ما را از شرّحسناتمان در امان نگه دار.
یکی از آفت های طلبگی چه برای پسران و چه برای دختران ،عُجب است.
یعنی این که ما دچار خود شیفتگی بشویم و در درون به خودمان ببالیم.
گاهی ممکن است عُجب به جمال و زیبایی های خود داشته باشیم .
که با یک بیماری و تب از بین می رود، گاهی عُجب به حیثیت اجتماعی
خود در جامعه داریم و …اما نمونه ی خطرناک این رذیله ی اخلاقی
عُجب به امور معنوی و علمی ست،وقتی دستاورد معنوی داشتیم.
وقتی احساس کردیم، بهتر از دیگران زیارت عاشورا می خوانیم .
و لذا بدترین مردم ،کسانی هستند که می پندارند بهترین مردم هستند.
و چقدر جالب است در باره ی یکی از پاکان که چهره بر پرده ی کعبه
گذاشته و می نالید که، خدایا مرا از شرّحسناتم در امان دار.
بزنطی از دانشمندان عصر امام رضا علیه السلام بود، طی نامه
نگاری هایی که با امام داشت، وقت ملاقاتی خواست .
حضرت به او وقتی دادند، مرکب خود را هم به دنبالش فرستادند.
این دانشمند بزرگ ساعت ها در محضر امام بود،ظاهرا شام را هم
در محضر امام تناول کرد،خواست خدا حافظی کند؛ امام فرمودند:بمان.
وقت خواب حضرت امر فرمودند، رختخواب مخصوصی که برای خودشان بود.
به مهمانشان بدهند،یک دفعه در رختخواب که قرار گرفت، با خودش
اندیشید:چقدر من بزرگوارم ،مرکب امام را که سوار شدم.
امر کردند برایم رختخوابی که مخصوص خودشان بودند انداختند.
این همه احترام امام نسبت به من….
در همین فکرها بود که امام رضا علیه السلام فرمودند:
بزنطی خودت را نگیر، احترام من سبب عُجب تو نشود.
خیلی باید بر این رذیله ی اخلاقی مراقبت کنیم، باید به خداوند عرضه کنیم.
خدایا اگر تو دستم را نمی گرفتی، نمی توانستم وارد حوزه شوم .
مبادا خدایی ناکرده با دیدن چند بد حجاب ، در اطرافت با خودت بگویی.
چقدر این ها بی دین هستند، آرایش کرده و بیرون آمده اند اما ما…
اگر این طور فکر کردی تمام اعمالت خط می خورد،مبادا غرور علمی
شما را بگیرد که چند سال درس طلبگی خوانده ایم.
آری باید از درون خود را بشکنیم تا از بیرون نشکنیم.
خداوندا !عاقبت امور همه ی ما را ختم به خیر بگردان.
قسمتی از سخنرانی استاد عرفان در همایش طلیعه حضور