قرار نیست آدم ها در ایستگاه دنیا خیلی منتظر بمانند ،ایستگاه های قیامت را دریاب.
در اتوبوس خط واحد نشسته بودم، هر کس ایستگاهی سوار می شد
و باز شخصی دیگر ،ایستگاهی پیاده می شد.
اگر جا نبود ،می ایستادند و دست هایشان را به میله ها می گرفتند.
گاهی هم دستی را بر شانه اشان احساس می کردند و وقتی بر می گشتند.
صدایی با مهربانی ،آنها را دعوت به نشستن می کرد و این همان خدمت
به خلقی بود که خدا بسیار سفارشمان کرده است.
بعضی ها هم در برابر این تعارف ،می گفتند: از لطف شما ممنونم اما
باید ایستگاه دیگر پیاده شوم و من به این فکر می کردم که آدم ها قرار
نیست خیلی در این ایستگاه ها منتظر بمانند.
بالاخره خط واحد می رسد و آنها راهی مقصد می شوند ،اما می گویند.
قیامت ایستگاه هایی دارد ،که خدا می داند؛ هر کس چقدر باید در آن جا
منتظر بماند و به سوالاتی جواب دهد که از او می پرسند.
بیرون از خط واحد،آدم های زیادی را می دیدم که همه در حال تکاپو بودند.
هر کس به کاری مشغول بود،آری! اصلا دنیا جای ماندن نیست.
دیر یا زود باید کوله بار بربست و راهی سفر شد و خوشا به حال کسانی
که خود را برای این سفر بزرگ و بدون باز گشت آماده کرده اند.
و خوشا به حال آنان که کوله باری از تقوا دارند و همیشه آماده ی سفرند.
خدایا!مثل همیشه یاریمان کن و درس بندگی را به ما بیاموز و از
چشمه سار زلال معرفتت ،اندکی ما راسیراب کن یا ارحم الراحمین./ م .ی