غصه نخورید اگر گاهی ،همه ی درها بسته می شود.
ما نبودیم خدا ما را آفرید،خدا خواست در بود و نبود، باشیم.
در بودها ،نه جمادیم ،نه گیاه ونه حیوان، ما را انسان خلق کرد .
و در انسانها هم ما را عاقل آفرید،می شد عقل نداشته باشیم.
می توانست حافظه را از ما بگیرد،اسم خودمان را هم فراموش کنیم.
تا حالا فکر کردی اگر پلک چشمت فنر نداشت، چه می کردی؟
تا حالا دقت کردی روی دستت خدا پوست زاپاس گذاشته ،که وقتی
می خواهی آن را خم کنی ؛راحت این کار را انجام دهی؟
تاحالا به خاطر انگشت شصت دستت، خدا را شکر کرده ای؟
اگر این انگشت را بگذاری کنار، چطور می خواهی دکمه های لباست
را ببندی ،یا نخی را سوزن کنی؟درسته فقر ،مشکلات خانوادگی و
تلخی هائی در زندگی هست ، آدم هاخیلی خوشبختند ، اما هنوز سَر نخ
را پیدا نکرده اند،پس غصه نخورید اگه گاهی همه ی درها بسته می شود .
مشکلات را کنار مشکلات دیگر بگذارید آسان می شود.
قسمتی از سخنرانی حجة الاسلام قرائتی حفظه الله علیه
چرا روی افلا یتدبرون های قرآن تفکر نمی کنیم؟!
استاد وحیدی،یکی از مربیان موفق طرح مفتاح در قم هستند، که چند
روز پیش مهمان حوزه ی علمیه ی حضرت زینب سلام الله علیهادر یزد بودند.
ایشان می فرمودند:انسان یک کتابی را هم که می خواهد بخواند، بنگرد ببیند.
نویسنده اش کیست،اگر ارج و قرب داشته باشد کتاب را مطالعه کند.
نویسنده ی قرآن خداست ،اما ماَ قرآن را مهجور کردیم.
در حوزه های علمیه بر فَتَدبرهای شیخ انصاری ساعت ها وقت می گذاریم.
_باید هم این گونه باشد_اما چرا روی افلا یتدبرون های قرآن تفکر نمی کنیم؟
مگر می شود قرآن برای شیوه های دعوت و در بحث ازخانواده حرفی برای
گفتن نداشته باشد؟و این به خاطر غنی بودن و اعجاز این کتاب آسمانی ست.
و سپس با چهار دلیل قرآنی بسیار زیبا اثبات کردند، که چرا باید قرآن اقامه شود.
دلیل اول این که:خداوند در آیه ی 9 سوره ی مبارکه ی حجر می فرماید:
“انّانَحنُ نَزَّلنا الذکر"قطعا ما قرآن را نازل کردیم.
دلیل دوم:این کتاب سراسر نور،جزءپایدارترین ها است و خداوند خود
می فرماید:"انَّ هذا القُرآن یَهدی للتی هیَ اَقوَم” دلیل سوم این که
قرآن دارای اتقان است که آیات 42_41سوره ی مبارکه ی فصلت به آن
اشاره داردآن جا که خداوند قادر متعال می فرماید:
“وَانَّه لَکتابٌ عزیزٌ لا یاتیه الباطلُ من بَین یَدَیه و لا من خَلفه”
وچهارمین دلیلی که بر اقامه کردن قرآن بیان کردند،این بود که:
قرآن، کریم است:"فَلا اُقسمُ بمَواقع النجوم"آری خداوند کریم با
قسم در پی اثبات سخن خویش بر می آید.
خدایا ما را از عاملین به قرآنت قرار بده،آمین یا رب العالمین.
دختری به نام عظیمه/تقدیم به همه ی آنهایی که اراده ای آهنین دارند.
یه سنگ صبور می خواست تا پای حرفای دلش بنشینه ومن می خواستم اون
سنگ صبور ی بشم که او می خواد،تا او از مهربونی های کسی بگه که شاید
کمی از لحاظ جسمی با ما متفاوت باشه، اما یه دل دریائی داره؛برام گفت که
درسته تو زندگیشون مشکلات زیاده، اما چون از طرف خداست؛ حاضر نیستند.
با هیچی تو دنیا عوضش کنند،از دوستی گفت که یه شاعره،یه شاعر عاشق
با یه روح متعالی،دوستی که وقتی همنشین لحظات تنهائیش می شی .
حضور خدا رو حس می کنی و آرامشی عجیب به سراغت میاد،دوستی که بر
خلاف روح بزرگش، جسمی نحیف داره؛او که تا اول دبیرستان می تونسته روی
ویلچر بنشینه و درس بخونه، اما کم کم دیگه توان نشستن روی ویلچر رو هم از
دست میده و الان دیگه قادر به هیچ حرکتی نیست اما نه!انگار چیزی قرار نیست .
عظیمه ی قصه ی ما رو از تلاش و تقلا برای اون چیزائی که دوست داره، منصرف
کنه،حتی اگه پائی نباشه که او رو به هدفش نزدیک کنه.حالا او روزها برای
خودش یه برنامه ریزی کرده کتاب می خونه،شعر میگه و از لحظات عمرش استفاده
می کنه،اینا رو ننوشتم تا دلت خدای ناکرده پر از غم بشه، اینا رو نوشتم تا
بفهمیم که باید شاکر خدای مهربون باشیم ،از این که با پای خودمون راه می ریم.
پله هارویکی دو تا طی می کنیم،آزادانه هر جا که اراده کنیم، پا می ذاریم ولی
در این میان یادمون باشه که از اون حد و مرزی که خدا برامون مشخص کرده پارو
فراتر نذاریم و خداوند رو به خاطر سلامتی که به ما داده شکر گذار باشیم.
نوشته ی :م . ی
اندکی تامل/درسی که از یک دیوانه آموختم.
آقای قرائتی تعریف می کردند که، یک دیوانه به من درسی زیبا داد،وارد مسجد شد.
شروع کرد به حرف های نامربوط زدن و ناسزاگفتن به جمع حاضر،مردم شروع به
خندیدن کردند چون می دانستند عقل درست و حسابی ندارد.
این دفعه آن دیوانه رفت روبه روی شخصی ایستاد و گفت این حرف هائی که زدم .
همه را برای تو گفتم،بار دیگر رو به شخص دیگری کرده و حرفش را تکرار کرد.
مردم عصبانی شدند و او را از مسجد بیرون کردند من آن جا فهمیدم که چقدر تبلیغ
چهره به چهره اثر دارد ،تا وقتی همه را مخاطب قرار می داد و بد و بیراه می گفت.
مردم توجه زیادی به حرف های او نمی کردند، اما وقتی جدا جدا هر کدام را مورد
خطاب قرار داد ،قضیه را جدی دیده و او را از مسجد بیرون کردند.
آری !هر کسی به اندازه توانائی خود تبلیغ چهره به چهره را شروع کند، هرکدام
از ما تصمیم بگیریم با روش درست ،بی نماز ی را نمازخوان کنیم.
قسمتی از سخنان استاد وحیدی
و چه زیباست لحظه ای که ،با تمام وجود می گویی:"ایاکَ نَعبُدُ وَ ایاکَ نَستَعین"
پسر کوچکم در هفت سالگی نیاز به عمل شدیدی داشت،که باید هر دو گوشش
را عمل کنند،خیلی تقلا کرده بودم و دکتر خوبی پیداکرده بودم،پسرم را داخل اتاق
عمل بردند،به پرستار گفتم دکترفرزندم را صدا کند،کمی انتظار کشیدم کسی
نیامد،معلوم بود دکتر مشغول انجام کاری ست،یکدفعه صدای اذان ظهر را شنیدم
با گفتم:یک سال است که به هر دری زدم و تلاشم را کردم ،کار را به خدا بسپار.
استاد ادامه دادند:بعضی وقت ها انسان به جائی می رسد که می بیند، هیچ
چیز در دنیا به دردش نمی خورد و با همه ی وجود باید خدا را بخواند،رفتم و کنار
تخت خالی فرزندم نمازم را خواندم، چرا که خدا خود در قرآن می فرماید.
“وَاستَعینوا بالصَبر و الصَلاة"آن روزی نمازی خواندم که نه هرگز قبل از این خوانده
بودم و نه بعد از آن تکرار شد،آری و چه زیباست لحظه ای که با تمام و جودت
می گویی"ایاکَ نَعبُدُ وَ ایاکَ نستَعین"ََ
قسمتی از سخنان ارزشمند استاد وحیدی از قم
رنگ خدا
در این د نیا هر کسی یک رنگی را دوست می دارد،اما آیا تا به حال
اندیشیده ای خدای مهربان چه رنگی را بیشتر از همه دوست دارد.
جنس رنگ های خدا با ما فرق دارد،او رنگ اخلاص را بیشتر از همه ی
رنگ ها دوست دارد و بندگانش را نیز سفارش می کند که :
“انَّ صَلاتی وَ نُسُکی وَمَحیایَ و َمَماتی لله رَبّ العالَمین”
استاد وقتی همین آیه ی زیبا _162سوره ی مبارکه ی انعام_ را بر
روی تخته نوشت ادامه داد :خیلی ها سوال می کنند می خواهیم.
با خدا آشتی کنیم از کجا شروع کنیم؟برای رسیدن به اخلاص از نماز
شروع کن،قطعا عبادت های دیگر را هم انجام می دهی ،کم کم
زندگیت رنگ خدا می گیرد ،حتی مرگت هم الهی می شود .
و عاقبت بخیر می شوی،اما باید دقت کنیم داشتن اخلاص با همه ی
زیبائیش خیلی سخت است.
با الها!توفیق اخلاص در کارها را به همه ی ما عنایت بفرما.