نمی دانم این جمله ی زیبا از کیست، اما چه خوب گفته که:"نفست را زیر پا بگذار، تا زیر پا نمانی."
گاهی وقت ها انسان باید یک تصمیم قاطع بگیرد، تا بتواند در برابر
زیاده خواهی های نفس درون بایستد،چرا که نفس همان دشمن
خطرناکی ست که اگر هر چه گفت انجام دادیم مارا به قعر جهنم
می کشاند،چند روز ی ست در فکر داستانی هستم که خوانده ام .
داستان همان مرد چوپانی که تمام تقلایش را می کند تا بزش از جوی
آب بپرد، چون می داند اگر بز گله از جوی بگذرد، بقیه ی گله ی گوسفندان
هم رد خواهند شد،اما هر چه کرد؛نه فریادهای پی در پی اش سودی
بخشید و نه چوبدستی همراهش.
تا این که پیر مرد دنیا دیده ای که از آن جا می گذشت گفت:من چاره ی
کار را می دانم و بعد چوبدستی اش را در آب زلال جوی فرو برد و آن را به
هم زد و آب را گل آلودکرد، بز بی درنگ از جوی رد شد و بقیه ی گله به
دنبال آن بز از جوی گذشتند،چوپان حیران کار پیر مرد شده بود .
پیرمرد گفت:جای تعجب نیست !تا وقتی خود را در آب زلال جوی می دید.
حاضر نبود پا روی خویش بگذرد و عبور کند،آب که گل آلود شد ؛خود را ندید
و گذشت ،چوپان با خود اندیشید این که حیوانی ست؛ حاضر نیست پا بر روی
خویش گذارد و رد شود، وای به حال بعضی انسان ها که در منیّت ها و
خودخواهی هایشان مانده اند و نفس اماره اشان آنها را هر لحظه به پرتگاه
سقوط نزدیک می کند،خدایا ما را آنی و کمتر از آنی به حال خودمان رها مکن.
اقتباسی از کتاب :می شکنم در شکن زلف یار،حسین سرو قامت،چاپ ششم
دفتر نشر معارف 1387 صص241_240
اندکی تامل/ گاهی تنها یک تلنگر کوچک ،برای جبران اشتباه گذشته کافی ست.
دو، سه روزی می شد که اون پیرزن مهربون رو ناراحت و غمگین می دیدم.
تا این که بالاخره فهمیدم که کسی، از روی نا آگاهی با حرفی بی جا در جلوی
جمع او را این چنین دلشکسته کرده ،اون لحظه با خودم فکر کردم چرا گاهی
وقتا به خودمون اجازه می دیم، هر حرفی رو بر زبان جاری کنیم و از کنار دلی
که این میان از ما رنجیده خاطر شده،بی توجه می گذریم.
شماره ی اون خانوم رو هر جوری که بود پیدا کردم و به او زنگ زدم؛می گفت:
با چند نفری از خانم ها جمع شده بودیم تا برای آقا امام زمان ارواحنا فداه ختم
صلوات بگذاریم،اما من نگاه اون پیرزن که کردم متوجه شدم، دونه های تسبیح
رو تند تند از لای انگشتانش رد می کنه ، بدون این که زبانش حرکت بکنه.
آدم وقتی می خواد کاری بکنه،_آن هم برای امام زمانش_ باید خوب و کامل
انجامش بده،من هم بلند به مسئول جلسه گفتم: برای این پیرزن اگر گفت 10 دور
تسبیح صلوات فرستادم ، شما 5 دور بیشتر براش حساب نکن.
جوری حرف می زد انگار اصلاً هیچ کاری نکرده،خوشحال هم بود که این میان کاری
برای امام زمانش انجام داده،گفتم:شما جای مادر من،قصدتون هم واقعا این بوده
که:اگر کار ی برا مولامون انجام می دیم به نحو احسن انجامش بدیم، اما شما
این نکته رو توجه نکردید، کسی که باید این ختم صلوات رو قبول کنه و مُهر تایید
بزنه،یوسف زهرا عج الله تعالی فرجه الشریف است.
تازه ختم صلوات مستحب است، اما دل شکستن جزءکارهای حرامی ست که خشم
خدا ی بزرگ رو به دنبال داره و خیلی عواقب سوء در پی اش میاد.
شما می تونستید خیلی مودبانه به خودش بگویید ،نه این که در جمع شخصیت او را
خرد کنید،امروز وقتی به مسجد برای نماز جماعت رفتید؛ قبل از هر کاری اول به سراغ
اون پیرزن برید و حتما دلش را به دست بیارید.
بعد از ظهر همون روز که اون پیرزن مهربون و دوست داشتنی رو دیدم گفت: امروز اون
خانوم اومد و کلی از من عذر خواهی کرد ،نمی دونم چه اتفاقی افتاده بود.
خدای بزرگ رو با همه ی وجود شکر کردم و به این پیشقدم شدن آفرین گفتم و به
آنانی که دل هایی بی کینه دارند که به راحتی خطاهای دیگران را می بخشند.
خدایا به فرموده ی اما م سجاد علیه السلام، دستان ما را گره گشا قرار ده.آمین
نوشته ی : م . ی
یادگاری از یک مادر مهربان به فرزندش/پسر خوبم،همیشه همراه و هوادار پدرت باش!
چقدر زیبا یک مادر می تواند از نقش مهم پدر خانواده برای فرزندش سخن
بگوید و بانو شهربانو سلام الله علیها چه زیبا از پدر برای فرزندش می گوید
و چه ادبی به خرج می دهد، وقتی برای فرزند دلبندش نامه ای می نگارد.
که تنها بهانه اش وداع با اوست ،اما تمام نتیجه اش عشقی ست که بیشتر
از قبل در دل فرزندش می کارد ،آن گاه که می نویسد:"پسرم!علی عزیزم!
سجاد من!می دانم که فرصت زیادی برای دیدارت ندارم،می دانم که اندکی
پس از به دنیا آمدنت از این جهان رفتنی هستم، این ساعت ها، آخرین ساعات
زندگی من هستند ،اما دلم آرام است و در نهایت آرامش و خوشبختی، تو را
ترک می کنم .
پسر خوبم،همیشه همراه و هوادار پدرت باش! زیرا پدرت دوست داشتنی ترین
مردی است که خدا بر روی این زمین آفریده است ،من همه ی قصه ام را برایت
گفتم تا از من برایت به یادگار بماند که آغاز ماجرا«حسین» است و پایان آن هم
«حسین » است.
علی خوبم!این نغمه را ،این لالایی را از مادرت ،از شهربانو ،از شاهزاده ی سرزمین
پارسیان به گوش جانت بسپار که اصلاً شروع جهان«حسین» است و پایان آن نیز
«حسین »است .اصلاًجهان همه اش «حسین »است،هیچ چیز جز او نیست .
هستی تنها «حسین »است و این تازه آغاز ماجراست.”
منبع :نجمه کتابچی،بی تو یک سال است به انضمام عروس ماه می شوم،چاپ
سوم تهران:سروش ملل 1387 ص 72
آیت الله حق شناس تهرانی رحمة الله علیه:اولین مبحث اخلاقی که یاد گرفتم،باب غیبت بود.
دارم به این فکر می کنم که علمایی که به بالاترین مراحل بندگی رسیدند.
یک شبه و اتفاقی به این مدارج نرسیدند،بلکه سال ها نفس اماره اشان را
کنترل کردندو برنامه ی مشارطه و مراقبه و محاسبه ی ایشان ترک نشد و چه
زیباست سخن عارفی که الان دیگر در بین ما زندگی نمی کند،مرحوم آیت
الله حق شناس تهرانی که خداوند روحش را شاد کند،ایشان می فرمایند:
“خدا شاهد است که از ابتدای هیجده سالگی استاد من مرا ملزم کرد به
این که کم صحبت بکنم.«الصمت با ب مِن ابواب الحِکمة»خاموش بودن دری
از درهای حکمت است، در مباحث اخلاق اولین مسئله ای که بنده یاد گرفتم.
باب غیبت بود،زیرا دیدم اگر این باب را یاد نگیرم؛نمی توانم صحبت کنم،هر
چه حرف بزنم ،استاد خواهد گفت که غیبت است داداش جون!
و در این شب عزیز دعا کنیم که خداوند توفیقمان دهد درب قلبمان را به روی
رذائل اخلاقی بویژه غیبت ببندیم و به آن چه می گوییم و می شنوییم عامل
باشیم،آمین یارب العامین
منبع: غلام حسن،بخشی،زملک تا ملکوت،چاپ سوم،قم
انتشارات الهادی 1389 صص230_229
تمام کارهای خدا از روی حکمت است،بی انصافی ست خدا را به بی عدالتی متهم کنیم..
خداوند ما را خلق کرد و ما را اشرف موجودات قرار داد و هدف از آفرینش ما را هم
قرب الی الله عنوان کرد و قطعا این خدای مهربان همه ی انسان ها را امتحان می کند
و ما را در طول زندگی دچار سختی هایی می کند تا معلوم شود که چه کسی از دیگران
با تقواتر است،بی انصافی ست خدایی که از پدر و مادر نسبت به بندگانش مهربان تر
است را به بی عدالتی متهم کنیم ،اصلا چرا گفتن به خدا خطاست،خداوند ما را دوست
دارد و هر چه برایمان رقم زده از روی حکمت است و چه زیبا علامه طباطبایی رحمة الله
علیه می فرمایند:ممکن است گاهی انسان ازخدا غافل شود وخدا یک تب سخت و
خطرناک چهل روزه به او بدهد برای اینکه یک بار از ته دل بگوید یا الله وبه یاد خدا بیفتد.
منبع:بوی باران،قم:موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه
1388 ص 4 به نقل از جرعه های جان بخش ص380
آیت الله تالهی همدانی:می خواهی بدانی ایمان داری یانه؟ببین نماز صبحت قضا شود بیشتر غصه می خوری یاده تومانت از بین برود؟!
بعضی وقت ها پیش خود فکر می کنم من که انسان خوبی هستم و خطایی ندارم.
اما گاهی لازم است آدمی خودش را امتحانی کند، تا بفهمد که در کجای جاده ی بندگی
ایستاده و چقدر کوله بارش تهی از اعمال صالح است،تا بفهمد باید عجله کند؛ چرا که هر
لحظه ممکن است صدای کوچ کاروان او را به خود آورد ،که باید رفت؛ چرا که مقصد این
دنیا نیست ،اینجا کاروان سرایی است که کاروانیان درآن توقف می کنند،تا استراحتی بکنند.
و توشه ای تهیه کنند وچه زیبا آیت الله تالهی همدانی می فرمایند:اگرمثلاًنمازصبح ازما فوت
شود،قضا شود هیچ باک نداریم،غصه نمی خوریم ولی ده تومان ضرربه ما وارد شود،غصه
می خوریم ومتاثریم؛می خواهی بدانی ایمان داری یانه؟ ملاحظه کن ببین نماز صبحت قضا
شود بیش تر غصه می خوری ،یا ده تومانت ازبین برود.
خدایا!داریم به شب های قدر نزدیک می شویم و تو از توشه ی اعمال هر بنده ای آگاهی.
کمکمان کن بهترین توشه های معنوی را برای خود تهیه کنیم ،تا در یوم الحسرتی که هیچ
کس بار گناه کسی را به دوش نمی کشد، کمتر افسوس بخوریم/ م . ی