به نظر من همه مادران شهدا قدم خیرند.
چالش کتابخوانی نوروزی مرا بر آن وا می دارد که کتاب دختر شینا را باز کنم.
کتابی که خاطرات تلخ و شیرین همسر شهید ابراهیمی را به تصویر می کشد .
قدم خیر محمدی کنعان….و بارها و بارها زیر لب نامش را تکرارمی کنم.
به نظر من همه مادران شهدا قدم خیرند.
چشم انتظاری های این بانو كه در طول کتاب خواننده را با خود همراه می کند.
فراز و نشیب های زندگیش،5 فرزند کوچک که یادگار همسر شهیدش هستند و او
با عشق در نبود همسر به امور بچه ها رسیدگی می کند.
دلت می خواهد فقط بخوانی، دلت نمي آيد کتاب را ببندی، اصلا دلت نمی خواهد
هیچ چیز مانع این خواندن شود، انگار مثل فیلمی ماجرای زندگی این زن نستوه
وخستگی نا پذیر از جلوی چشمانم رد می شود.
سختی زندگی در روستا و دوری دختری در سن کم از پدر و مادرش که خیلی به آنها
_بخصوص پدر _وابسته ست اما قدم خیر بالاخره تصميمش را مي گيرد…ادامه دارد…..
نوشته: مرضيه يادگاري مدرسه علميه حضرت زينب سلام الله عليها يزد
صبوري قدم خير همه را به تحسين وا مي دارد.
یک ماه به عروسی قدم خیر و صمد مانده، اما حیای این دخترک معصوم باز
هم اجازه صحبت به او نمی دهد. آدم یادم این دوره زمانه می افتد دختر و پسر
خودشان همدیگر را مي بینند، می پسندند ؛ بعدا پدر و مادر ها آگاه می شوند و
بعضی ها هم….
انگار زمانه ی قدم خیر زمانه دیگری بوده..و خدیجه خانم زن برادر قدم خیر همه
تلاشش را می کرده تا پیوند بین این دو را نزدیک کند و بالاخره این دو با هم ازدواج
می کنند. اما این پایان کار نیست که سختی ها و انتظارهای قدم خیر قصه ما تازه
شروع می شود. در صفحه 51 کتاب می خوانم:” عاقبت وقت رفتن فرا رسید.دل کندن
از پدر و مادرم خیلی سخت بود. تا جلوی در، ده بار رفتم و برگشتم. مرتب پدرم را
می بوسیدم و به مادرم سفارشش را می کردم:” شیرین جان! مواظب حاج آقایم باش.
حاج آقایم را به تو سپردم.”
آری و فردا ي عروسي شوهرش صمد به سربازی می رود و او در خانه مادر شوهری که
بار دار است ساکن می شود، حالا با نبودهمسرش صمد، دنیا برایش زندان شده
و چقدر باید کار کند.کار ..کار…ادامه دارد…مرضيه يادگاري حوزه حضرت زينب سلام الله عليها يزد
قدم خير جان خانه داري براي ده دوازده نفر كار آساني نيست..
ص 61 کتاب دختر شینا را باز می کنم تازه صمد سربازیش تمام شده و
قدم خیر خود را خوشبخت ترین زن قایش می داند . مادر شوهر قدم خیر
گاهی مسولیت دوقلوهایش را به او می سپارد و واقعا او با تر و خشک کردن
آن ها اصلا به هیچ کاری نمی تواند برسد.چقدر مهربان است این آقاصمد هر
وقت از تهران می آید، با بهترین سوغاتی ها دل همسرش را شاد می کند.
وقتي از قدم خير سوال مي كند از كدام سوغاتي خوشت آمده و او جوابش را مي دهد
مي فهمد دقيقا اون روزي كه اون سوغاتي را مي خريده خيلي دلش هواي او را كرده
بوده. در آن يك هفته اي كه در خانه است به حرف هاي همسرش گوش
می دهد.او مي داند خانه داري براي ده دوازده نفر كار آساني نيست..
همه شادي قدم خير روزهايي ست كه همسرش كنار اوست
رسيدگي به امور دوقلوها و كارهاي خانه او را آن قدر خسته مي كند
كه سر شبي خوابش مي برد و فردا صبح وقتي بيدار مي شود
متوجه مي شود خيلي دير شده و مادر شوهر زودتر از او بيدار شده
او كه حوصله دعوا و مرافعه ندارد از خانه مادر شوهر بيرون مي زند
و به سراغ مادرش شيرين جان مي رود او را كه مي بيند مي زند زير گريه…
و …..
مرضيه يادگاري حوزه حضرت زينب سلام الله عليها يزد