همت بی مثال
چند ساعتی که اون جا بودم فقط به یه چیز فکر می کردم
کاش همت و توان بعضی از ماها به اندازه ی تلاش این پیرزن
مهربون بود،از صبح زود بلند شده بود و برا مهموناش که قرار
بود برا افطار به اون جا بیان ،آش جو بار گذاشته بود.
از یه طرف هی زنگ می زد به لوله کش که لوله اب خونه روحانی
که تازه به این محله اومدند، به مشکل برخورده و آب به طبقه
سوم نمی رسه.
ساعتی بعد رو به نوه اش کرد و گفت مادر اگه برات زحمتی
نیست خونه روحانی تلویزیون نداره، یکی از همسایه ها یه
تلویزیون داره گفته یکی رو بفرستید براشون ببره ،که این
یک ماه مبارک رمضان بی تلویزیون نباشن.
نیم ساعتی بعد این کارهم به سر انجام رسیده بود.
پیرزن پاهاش درد می کرد، ناخوش احوال بود و تو خونه
نمی تونست بره بیرون ،اما همش در تلاش بود برا
خدمت رسانی و من در دلم به این همه پشتکار
احسنت گفتم و برای حال خودم دعا کردم که اسمم
طلبه امام زمان است و گاهی….افسوس که عمر تند
می گذرد.نوشته: م . ی