انتظارهاتو الكي هدر نده.
اشک توی چشاش جمع شده بود بغضی سخت راه
گلوش رو سد کرده بود، انگار همه دردای این چند سال
تاب و توانش رو از دست داده بود و بعد یهو…..
داد زد و اشک هاش به پهنای صورتش جاری شد.
او باید خودش رو خالی می کرد. باید یه راه چاره پیدا
می کرد باید یکی بهش کمک می کرد و اون فرشته نجات
شاید …شاید فقط خودش بود.
وقتی اروم شد ،بهم گفت خیلی دوستش داشتم دلم می خواست
این دوستی تا آخرداشته باشه، اسمش بهار بود… بهار زندگی من
توی مدرسه با هم دوست شده بودیم ، لحظات خوبی رو در کنار
هم سپری می کردیم، او آروم بود و نجیب و من همیشه برا ش
كلی حرف داشتم.،صدای مهربونش و برقی که در چشماش بود رو
هنوز به خاطر دارم .نمی دونم اما به خاطرش خیلی زجر کشیدم
نمی دونم بعضی ها انگار نمی تونستن من و او رو در کنار
هم ببینند،برا همین همیشه به یه نحوی اذیتمون می کردن و
من با همه جود ازش دفاع می کردم، قرار نبود به این زودی ها
ازهدفم كه يه دوستي پاك و بي آلايش بود دست بكشم اما
دست روزگار ما رو از هم جدا کرد. بین من و او خیلی فاصله افتاد.
او از اون مدرسه رفت و ….
روز آخر هر چی التماسش کردم هر چی براش توضیح دادم
هر چی بهش گفتم بی تو نمی تونم دوام بیارم فقط یه کلمه
گفت:انتظارهاتو الكي هدر نده.
شاید برا خودش دلیل داشت اما کاش منم می فهمیدم
هر چند آدمی که عاشقه دلیل براش مفهومی نداره.
امروز این اشک های من برای بهار زندگیم نیست که کنار خودم
حضورش رو دیگه حس نمی کنم، همین که سالمه؛ خوشحالم هر
کجا هست باشد تنش سالم باشه.
امروز به حال غربت کسی می گریم که اگه من به جای این دوستی
زمینی که روزها و شب ها چشم انتظار یه پیغام از سوی او بودم
بیاد این معشوق بودم، دنیا گلستان می شد او که توقعی
ازمن نداشت، او که همش خوبیش به من رسید چرا در
حقش کوتاهی کردم؟ او که غریب بود من چرا غریبش
گذاشتم.چرا؟ سهم من در بیشتر کردن غربت یوسف زهرا ارواحنا فداه
چقدره؟ سالها به فکر عشق زمینی بودم ،با یادش نفس می کشیدم
صبح هنوز چشمام را درست باز نکرده بودم که پیام ها و زنگ های
موبایلم رو چک می کردم شاید به این امید که پیامی از سوی او رسیده
باشد و شبها تا دیر وقت باز هم چشم به صفحه موبایلم می دوختم و
گاه با همین انتظار به خواب می رفتم ،چه ساعتی نمی دانم.. روزها و
ماه هایم سپری شد و اخر سر هم بی دلیل از نظرمن و با دلیل از
نظر خودش رهایم کرد و مرا با این همه غربت تنها گذاشت، سود این
همه انتظار چه بود؟ اما من انتظار دیگری را سراغ دارم که اگر چشم
انتظار او بودم دنیایم جور دیگری می شد. زیبا و ….
حرف های غزل برایم خیلی تکان دهنده بود.بايد
چشم انتظاري هايم را عمق بيشتري ببخشم.
نوشته : م . ي