مهمان روضه ی جمکران
زیاد روضه رفته ایم، هم من هم شما هم خیلی از آدم هایی
که به این جور مراسم ها علاقه دارند.
من در شهر دارالعباده ی یزد زندگی می کنم،به آن حسینیه ی
ایران می گویند،همیشه مجلس روضه اش بر پاست.
خیلی وقتها که دلم می گیرد، یک مجلس مولا ابا عبد الله الحسین
علیه السلام دلم را آرام می کند.
صبح جمعه هم دلم گرفته بود و دوستی مرا مهمان کرد،اما
مهمانی این بار با همه ی مهمانی های دیگر فرق داشت.
او مرا مهمان روضه آقا موسی بن جعفر علیه السلام کرد.
در شهر دارالعباده بودم، اما دلم را از پشت گوشی همراهم
برد به جمکران و روضه خوان از غربت و انتظار 14 ساله دختری
می گفت که روزها و شبها او را بی تاب کرده بود،او که منتظر بود
تا شاید روزی باز هم چهره ی نورانی پدر را ببیند، اما نمی دانست
که پدر روزهای آخر عمر مبارکش، آرزوی مرگش را از خدا می خواهد.
پرنده ی خیالم پر کشید و روی گنبد مسجد جمکران نشست و
حال دلم بارانی شد،صدای هق هق دوست مهربانی که مرا به این
مهمانی دعوت کرده بود هم می آمد و من احساس سبکی می کردم.
خدایا به خاطر این توفیق از تو ممنونم ای مهربان معبود من
نوشته ی : م . ی