معبودا!رویم نمی شود به زبان بگویم،اما می دانم می شنوی.
نورا رجب آمد و من هم چنان در عجبم ،که آدمیت نیست.
رویم نمی شود به زبان بگویم.اما می دانم می شنوی.
با تو سخن می گویم،از زمین.
آدم نشدم هنوز و هر روز الا کلنگ سوار می شوم با ابلیس .
و توبه می کنم هر لحظه، که مبادا فرزندانم زمین گیر شوند.
مجری برنامه ،این شعر زیبا را خواند،اما شاعرش را نمی شناخت.
من هم نمی شناسم،اما بهترین ها را برایش آرزو کردم.
اما یک چیز را به وضوح می دانم و آن این که:
این روزها اگر خالصانه و بی پیرایه خدا را صدا کنیم و از او بخواهیم.
که قلم عفو اش را بر جرایم اعمالمان بکشد.او می پذیرد.
دیشب شب آرزوها بود.استادمان فرمود:یادتان باشد.
اولین دعایتان از خدای مهربان ، فرج یوسف زهرا عج الله تعالی فرجه باشد.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.