مسلمانان چرا شب دفن شد صديقه كبري؟
دلم را غمی سخت فرا گرفته است روزهای غم است.
روزهای غم بی مادری زینب، دختر کوچکی که باید
در این روزها خانه داری کند. دلش می گیرد از در
و ديوارهاي خانه، اخر کوچک است؛ سخت است غم
بی مادری آن هم مادری چون زهرای اطهر داشته باشی
و دشمن بین در و دیوار قرارش دهد. مگر می شود این
خاطره تلخ از ذهن زینب کوچک، پاك شود؟ مگر می شود؟
و چه غریبانه و گمنام دفن شدی بانو.
یک علامت سوال بزرگ که قرن هاست در ذهن ها
جولان می دهد. کجاست قبر بی بی جانمان زهرا؟
کجاست قبر دختر رسول مهربانی ها؟
او که وقتی اسلام را بر آن مرد عرب بیابان نشین
عرضه کرد .فرمود: چیزی از شما نمی خواهم جز
محبت به اهل بیت و نزديكانم…
“قُل لا أَسئَلُكُم عَلَیهِ أَجراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِی القُربى”
چه كرديد با دردانه رسول خدا صلي الله عليه و آله؟
چه شد آتش زدن درب را ديديد اما كاري نكرديد؟
مگر نديديد دست هاي همسرش را بستند؟ مگر نديديد
او را با دست هاي بسته به مسجد بردند، براي بيعت ؟
چرا فرياد نزديد ؟چرا ناله سر نداديد؟ چرا كاري نكرديد؟
و حالا قرن ها در غم اين مصيبت عظمي مي سوزيم و
شرمنده نگاه مهربان پدرش همسرش فرزندانش و وجود
نازنين زهرايي كه آن قدر مهربان بود كه ام ابيهاي پدر نام
گرفت.زهراي من بي بي جانم ما را ببخش .حلالمان كن.
نوشته: یادگاری حوزه علميه حضرت زينب سلام الله عليها يزد.