سیده زهرا با مهربانی به مادرش می گوید:اگر حوزه ثبت نامم نکنید، روی پل صراط جلوی اتان را می گیرم.
تلفن پذیرش زنگ خورد،گوشی را که خواستم جواب دهم متوجه صدای
گریه ی خانمی از آن سمت گوشی شدم،گفتم:ببخشید خانم چرا گریه
می کنید؟گفت:آهنگ انتظار تلفن حوزه اتان دعای فرج است و ما باید
برای غربت آقایمان بگرییم.
چند ثانیه ی که گذشت گفتم:حالا امرتان را بفرمایید.
گفت: من مسیر خانه ام تا حوزه خیلی دور است،دخترم سوم راهنمایی
است ،دیروز به خانه آمده و بسیار اصرار دارد که برای ثبت نام به حوزه بیاید
اما اگر قبول شود، به خاطر مسافت زیاد باید برایش سرویس بگیرم؛ اما
هزینه اش زیاد می شود،خیلی با او حرف زده ام اما او علاقه ی بسیار
زیادی به حوزه دارد،گفته اگر حوزه ثبت نامم نکنید روی پل صراط جلوی اتان
را می گیرم،دخترم بسیار مهربان و با ادب است اما…
گفتم: عزیز من!حالاکه دخترت دوست دارد از همین سن کم به حوزه بیاید باید
شاکر خدا باشی و بدان بقیه کارها همه درست می شود.
مدارک را به او گفتم و قرار شد بیاید برای ثبت نام دخترش،منتظر آمدن این
مادر دلسوز برای ثبت نام دختر گلش که گفت نامش سیده زهراست می مانم.
نوشته ی : م . ی