جیبی پُر از تبلیغات حوزه / جرقه ی آمدن به حوزه از22 بهمن امسال برایم رقم خورد.
چقدر گاهی اوقات اولین برخوردها و دیدارها برای انسان خاطره انگیز می شود.
امروز باز شهید گمنام حوزه امان، دست چند نفر را گرفته بود و به حوزه هدایت
کرده بود،سه نفر وارد دفتر پذیرش حوزه شدند،دختر هایی که حجابی عالی داشتند.
در همان چند دقیقه ی اول ارتباط قشنگی بین ما برقرار شد،من واقعا بچه هایی
که از این سن عاشقانه دوست دارند به حوزه بیایند را بسیار دوست دارم،با هم
حرف زدیم ،به سوالاتشان جواب دادم،با هم خندیدیم و هدایتشان کردم تا به سراغ
شهید گمناممان هم بروند.
من مشغول رسیدگی به کارهای ثبت نامشان شدم و دقایقی بعد وقتی برگشتند
حال زیبایی داشتند؛گفتند خوش به حالتان که در کنار شما این شهید گمنام دفن
است،یکی از دخترخانم ها که فاطمه نام داشت گفت خانم!جرقه ی آمدن به حوزه
از 22 بهمن امسال برایم رقم خورد،هرکس تبلیغ حوزه داشت به طرف من می آمد.
جیبم پُر شده بود از کاغذهای تبلیغات حوزه،در مدرسه اعلام کردم می خواهم به
حوزه بروم و تا حالا چند نفر را تشویق کرده و با خود همراه کرده ام،مادر یکی از
بچه ها هم فردا می آید.به همتش احسنت گفتم و برایشان بهترین ها را از خدای
بزرگ خواستار شدم / م . ی