دل نوشته / در آستان خورشید
امشب وقتی از برنامه ی در آستان خورشیدبه زائران آقا ابا عبد الله علیه السلام
می نگریستم ،که پیاده به سوی حرم مطهر در حرکت بودند دلم گرفت.
دخترک سه ساله ای را نشان می داد به نام رقیه که برای رسیدن به کربلای معلی
سه روز در حرکت بود،او که کفش هایش پاره شده بود و پابرهنه با گام هایی آرام
به سوی کربلای ابی عبد الله علیه السلام در کنار مادرش در حرکت بود.
و به راستی چگونه می توان این همه عشق را به تصویر کشید؟
خدایا! قسمتم نشد من هم با پای پیاده همراه با این همه زائر رهسپار کربلای فرزند
زهرا شوم ،اما از تو می خواهم ما را تا آخر عمرمان در مسیر اهل بیت علیهم السلام
قرار بدهی و بین ما و آنان لحظه ای جدایی نینداز.
نوشته ی :م . ی
از راه دور سلامی از صمیم دل به مولایمان ابا عبد الله علیه السلام روانه می کنیم.
در مسیر عشق / من به امام حسین علیه السلام خدمت می کنم،تا او هم مرا شفاعت کند.
این روزها زائران آقا سید الشهدا علیه السلام با پای پیاده به طرف کربلا در
حرکتند تا ثابت کنند که بعد از 1400 سال هنوز کاروان زنان و دختران اهل بیت
علیهم السلام تنها نیستند و حاضرند با عشق آنها را تا کربلا با احترام بدرقه
کنند،امروز در تلویزیون صحنه های زیبایی از این عشق به فرزند بی بی دو عالم
حضرت زهرا سلام الله علیها را نشان داد،خادمی سمیره نام را نشان داد که به
زائران چای تعارف می کرد وبا اشک می گفت: من به امام حسین علیه السلام
خدمت می کنم،تا او هم مرا شفاعت کند.
زائران ابا عبد الله علیه السلام را که از راه های دور و نزدیک در حرکت بودند را با عشق
به سوی خود فرا می خواندند و افتخار می کردند ،اگر بتوانند با جرعه ای آب یا غذایی
نذری خستگی را ه را اندکی از یادشان ببرند، هر چند خستگی در مسیر عشق راهی ندارد.
نوشته ی :م . ی
از دیوار حوزه ای که طلبه ای به آن تکیه می دهد، تا خستگی اش بیرون رود ؛کمتر نباشیم.
هر روز که از کوچه ی شهید موحدین می گذرم تا به جایی برسم که نامش
حوزه ست،خداوند را سپاس می گویم که روز دیگری توفیق داد؛ در فضای پُر از
معنویت حوزه نفس بکشم، گاهی با خودم می گویم چقدر بعضی چیزها با برکتند.
یک دیوار می شود برای خانه ای که مرتب در آن گناه می کنند و دیوار دیگری آن قدر
بر کت دارد که درحوزه ی علمیه ای چیده می شود تا طلبه ای به آن تکیه دهد و
خستگی اش بیرون رود.
خدا کند بفهمیم کجای کاریم و از تمام لحظاتی که در خدمت اساتید بزرگوارمان
کسب علم می کنیم ،نهایت استفاده را ببریم.
دل نوشته / این قدر می فهمم،که نمی فهمم.
این روزها حوزه ی علمیه ی حضرت زینب سلام الله علیها در انتظار آمدن
مهمان عزیزی ست،کسی که زیاد او رانمی شناسم،خودم را می گویم.
اما به عرفانش،به علم و تقوایش غبطه می خورم،او که تنها می دانم محضر
بانو مجتهده امین اصفهانی رحمة الله علیه را درک کرده و درحسرت آن بیست
دقیقه سکوتی که با آن مجتهده ی زمان داشته ،در کنکره ی بزرگداشت آن
عالمه ی بزرگ، به پهنای صورت اشک ریختند و فرمودند:حاضرم همه ی
عمرم را بدهم تا آن سکوت بیست دقیقه ای با بانو امین تکرار شود.
به قول خانم قیاسی حفظه الله علیه این قدر می فهمم، که نمی فهمم.
اما دلم می خواهد چند روزی که مهمان شهر ماست، از محضرش نهایت استفاده
را ببریم.خدایا! معرفت قلبمان را زیاد گردان، تا بفهمیم که آمده ایم تا بندگی ات را کنیم.
نوشته ی : م . ی
دل نوشته / داروی تجویزی شما برای این قلب خسته از گناه چیست مولا؟!
مولا جان!فرزند عزیزحضرت زهرا سلام الله علیها بیا و از این پس داروی تجویزی ات
را برای درمان رذائل اخلاقی قلبم به من نشان بده،آقا جان!خسته شده ام از دوری
راه،از نرسیدن ها، از فاصله گرفتن ها،از ساعات عمری که تند و سریع از پی هم
می گذرند و هرگز پای ما صبر نمی کنند.
با همه ی وجود از تو می خواهم دست هایم را بگیری و مرا راهنمایی ام کنی.
می خواهم به خودم فرصتی زیبا دهم،در هر مجلسی که می روم و پای درس استادی
حاضر می شوم ،جمله ای را از کلام نافذشان یاد بگیرم و آن را در زندگیم عملی کنم.
راستی داروی تجویزی شما برای این قلب خسته از گناه چیست مولا؟
نوشته ی :م . ی
حالا که عمری گفته ام یا حسین،آیا هنوز وقت آن نشده که حسینی شوم برای همیشه؟!
دارم به این فکر می کنم که چند سال از روزهای عمر گران قیمت زندگیم
سپری شد؟چند محرم و صفر آمد و طی شد و من نفهمیدم سید الشهدا
علیه السلام که بود؟ نمازی که عمری خواندم و به قول استاد بزرگوارم خانم
رفیعی چون پشت این نماز تعقلی نبود مرا به جایی نرساند،نمازی که عمری
می خوانم اما هنوز نتوانسته اخلاقم را درست کند،با همان صدایی که می گویم.
یا حسین،بر سر دوستی هم داد می زنم،با همان صدا دلی را هم می رنجانم.
کجای جاده ی زندگی ایستاده ام؟ و چه شد یک نماز خوان قاتل سید الشهدا
علیه السلام شد؟ باید برای چراهای ذهنم به دنبال جوابی باشم.
خدایا !کمکم کن از این به بعد سهم تفکر در زندگیم پر رنگ تر از قبل شود.