اگر مواظب عملکردت بودی و در زندگی با خدا همراه شدی هنر کرده ای! / شیطان پرستی که افتخار نیست.
خانم قیاسی حفظه الله حرف های قشنگی می زدند،می فرمودند: خانمی چند روز
پیش به ایشان زنگ زده و گفته:من خدا را در زندگی ام گم کرده ام و مدتی ست به
گروه شیطان پرستی پیوسته ام،ایشان به او جواب داده بودند: این که شما با افتخار
بگویی که من شیطان پرست شدم که هنر نیست ،همه ی ما اگر خدای ناکرده لحظه ای
غفلت کنیم در گروه شیطان قرار می گیریم،اگر مواظب عملکردت بودی و در زندگی با خدا
همراه شدی هنر کرده ای و بدان این لطف همان خدای مهربان است که تو را به سوی ما
روانه کرده است،کافیست خود را که به خواب غفلت زده ایم بیدار کنیم.
خدایا! ما را در زندگی آنی به حال خودمان رها مکن و ما را به خاطر ناشکری هایمان ببخش.
نوشته ی : م . ی
صاحب قلب ما خداست،حق نداریم هر بیگانه ای را بی اذن او وارد این خانه کنیم!!
گاهی قلب بعضی از آدم ها زنگ می زند، مثل قلب کسانی که آن
قدرسخت شده بود که حق مولا امیر المومنین علی علیه السلام را غصب
کردند و پاره ی تن رسول خدا را بین در و دیوار قرار دادند،اگر خدای ناکرده
قلبی زنگ بزند ،دیگر پذیرش حقایق قرآن و اهل بیت علیهم السلام برایش
سخت می شود،اگر در قلبی که حرم خداست غیر خدا راه دهیم، دیگر
لذت مناجات با خدا را احساس نمی کنیم و بدانیم صاحب قلب ما خداست.
حق نداریم هر بیگانه ای را بی اذن او وارد این خانه کنیم .
اقتباسی از سخنان حجة الاسلام پور موسوی حفظه الله
کوچه های بنی هاشم چه روز و شب ها که رسول مهربانی ها را می دیدند که به سوی خانه دخترش زهرا می رود،آخر او زود به زود دلش برای پاره ی تنش تنگ می شد.
از دیروز غمی سنگین بر سینه ی زهرای اطهر سلام الله علیها سنگینی می کند.
مگر می شود پاره ی تن رسول خدا صلی الله علیه و آله باشی و کتک بخوری؟
فدکت را غصب کنند و با فرزندانت به بدترین نحو ستم کنند،مگر نمی دانستند
مدینه است و خانه ی کوچک مولا علی علیه السلام که مردی از تبار آفتاب، پدر بزرگ
این خانه است و دلش از خنده های حسنینش شاد می شود و زود به زود دلش برای
دخترش زهرا تنگ می شود،اولین نفراست که وقتی به سفر می رود به خانه ی
فرزندش می رود و باز هم اولین نفری ست که وقتی بر می گردد، برای دیدن
نور چشمش،نوه های دوست داشتنی اش و دامادی که در حق همه ی مردم مدینه
مهربان است،خود را به خانه ی آنها می رساند.
خوشا به حال کوچه های بنی هاشم که همیشه شاهد رفت و آمد پیامبر به خانه ی
دخترش زهرا سلام الله علیها بودند ،اما از دیروز دیگر پدری نبود که به خانه ی دخترش
برود،حالا رسم بر این است مردم خانواده ی داغدارش را تسلی بدهند،اما تسلی که نه
جگر اهل خانه را با اعمالشان،سکوتشان و عدم همراهی اشان خون کردند.
نوشته ی :م . ی
دل نوشته / جگر غریب مدینه آن گاه که مادر را بین کوچه های بنی هاشم زدند،خون شد
فقط کافی ست اندکی فکر کنیم به امروز که روز رحلت پدر مهربانمان
بود، او که خود فرمود: من و علی پدران امتیم،از امروز غمی بزرگ بر سینه ی
زهرای اطهر سلام الله علیها سنگینی می کند،از امروز فتنه ها خود را نشان
می دهد؛جلسات سقیفه ی بنی ساعده شروع می شود و نقشه ی شوم
دشمن تا آن جا ادامه پیدا می کند که پاره ی تن رسول خدا را که این قدر سفارش
به احترامش فرمود را در کوچه های بنی هاشم کتک می زنند و هیزم در پشت
خانه اش جمع می کنند و ابایی ندارند که اهل خانه را بسوزانند.
خانه ای که فرشتگان بی اذن واردش نمی شدند،خانه ای که محل رفت و آمد قدم های
نورانی رسول خدا بود،امروز شهادت میوه ی دل صدیقه ی کبری امام حسن علیه السلام
هم بود که جگر مولا را تنها جعده ی ملعونه خون نکرد، که جگر کریم اهل بیت علیه السلام
وقتی جلوی چشمان مبارکش مادر را زدند، خون شد.
موضوع فقط سلام دادن نیست،همدردی کردن با کاروان اهل بیت ابا عبد الله الحسین علیه السلام است.
راه سختی بسیار دارد، اما این همه سیل مشتاقان به کربلا رهسپارند.
چقدر خدمت به زائر برایشان اهمیت دارد،مگر نمی شود یک سلام از راه
دور بدهی،مگر سید الشهداء علیه السلام از راه دور نمی تواندجواب خیل
عاشقانش را بدهد؟و چه زیبا یکی از کسانی که با افتخار به زائران ابا عبد الله
الحسین علیه السلام خدمت می کرد می گفت:موضوع فقط سلام دادن نیست.
موضوع همدردی کردن با حضرت زینب سلام الله علیهاست ،این ها دارند کاروان
مولا سید الشهدا علیه السلام را همراهی می کنند، ما منتظریم حضرت زینب
سلام الله علیها از این جا بگذرد و چه زیبا فرمودند استاد ماندگاری حفظه الله علیه
که: سختی راه اگر عاشقانه و عارفانه و عاقلانه شد، ما را به کمال می رساند
چرا که با همه ی وجود می فهمند،دارند تجارتی اُخروی با خدایشان می کنند.
خدایا به قول استاد ماندگاری در کنار شور حسینی ،شعور حسینی هم به ما عنایت فرما.
دارم به این می اندیشم که پاهای تاول زده ام در مسیر رسیدن به مولا حسین علیه السلام ،هرگز فردای قیامت نخواهد سوخت.
شب اربعین حسینی ست و جمعیتی چد میلیونی کم کم دارد به حرم مطهر
آقا ابا عبد الله الحسین علیه السلام نزدیک می شود و چقدر خدمت به زائر در
این مسیر موجب عزت و مباحات است،چیزی که وقتی در مسیر قرار گرفتی
متوجه عظمتش می شوی و چه زیبا دختر 16 ساله ای حرف های دلش را
به مولایش سید الشهدا علیه السلام عرضه می داشت و از عشق بی نهایتش
به او می گفت.
او با بغضی در گلو می گفت: نتوانستم جلوی دلم را بگیرم ،هر چند خیلی ها گفتند
درس داری اما همه چیز درس نیست ،اگر فردا بمیرم نه امتحانی داده ام و نه در این
مسیر قدم بر داشته ام.
و تا خودت در این مسیر گام بر نداری، نمی فهمی چه می گویم، دارم به این می اندیشم
که این پایی که برای رسیدن به مولا ابا عبد الله گام برداشته و تاول زده ،هرگز فردای قیامت
نمی سوزد.خدایا! نام ما را جزء زوّار واقعی شهید کربلا ثبت بفرما.آمین
نوشته ی :م . ی