يا صاحب الزمان ادركني و لا تهلكني
بر عسكري از شِمار بيرون صلوات
بر عمه ي او حكيمه خاتون صلوات
بر همسر او حضرت نرجس خاتون
كو بوده ز نسلِ پاكِ شمعون صلوات
كتاب جان جهان سراينده ابو القاسم غفوري ميبدي
اللهم صلي علي محمد و آل محمد عجل فرجهم
ترس هاي خيالي
مجلس که تموم شد خانمی منو به سوی خودش
کشاند و از من سوالی پرسید.گفت مدت یک سال
است ترسی عجیب همه وجودم را فرا می گیرد.
ترسی در خانه دلم راه پیدا می کند تا وقتی بچه ها
و نوه هایم منزلم هستند، حالم خوب است اما وقتی
تنها می شوم به شدت می ترسم و نمیتوانم فضای
خانه را تحمل کنم.همسرم چند سال پیش از دنیا
رفته و واقعا مانده ام با این مشکل چه کنم؟سواد
خواندن هم ندارم که بخواهم با آیه قرآن دردم را
تسکین دهم. داشتم دنبال جوابی برای سوالش
می گشتم که در سایت خبرنگاران جوان به این
روایت زیبا برخورد کردم.
“حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرموده
است: در شگفتم برای کسی که از چهار چیز بیم
دارد، چگونه به چهار کلمه پناه نمی برد!
۱- در شگفتم برای کسی که ترس بر او غلبه کرده،
چگونه به ذکر «حسبنا الله و نعم الوکیل»
(سوره مبارکه آل عمران آیه ۱۷۱) پناه نمی برد.
در صورتی که خداوند به دنبال ذکر یاد شده
فرموده است: پس (آن کسانی که به عزم جهاد
خارج گشتند، و تخویف شیاطین در آنها اثر نکرد
و به ذکر فوق تمسک جستند) همراه با نعمتی از
جانب خداوند (عافیت) و چیزی زاید بر آن
(سود در تجارت) بازگشتند، و هیچگونه بدی
به آنان نرسید.
۲- در شگفتم برای کسی که اندوهگین است
چگونه به ذکر «لا اله الا انت سبحانک انی کنت
من الظالمین» (سوره مبارکه انبیاء آیه ۸۷) پناه
نمی برد. زیرا خداوند به دنبال این ذکر فرموده است:
«پس ما یونس را در اثر تمسک به ذکر یاد شده، از
اندوه نجات دادیم و همین گونه مومنین را نجات
می بخشیم.» (سوره انبیاء آیه ۸۸)
۳- در شگفتم برای کسی که مورد مکر و حیله واقع
شده، چگونه به ذکر «افوض امری الی الله، ان الله
بصیر بالعباد» (سوره مبارکه غافر آیه ۴۴) … پناه
نمی برد. زیرا خداوند به دنبال ذکر فوق فرموده
است: «پس خداوند (موسی را در اثر ذکر یاد شده)
از شر و مکر فرعونیان مصون داشت.»
(سوره غافر آیه ۴۵)
۴- در شگفتم برای کسی که طالب دنیا و زیباییهای
دنیاست چگونه به ذکر «ماشاءالله لاحول و لاقوة الا
بالله» (سوره مبارکه کهف آیه ۳۹) پناه نمی برد، زیرا
خداوند بعد از ذکر یاد شده فرموده است: «مردی که
فاقد نعمتهای دنیوی بود، خطاب به مردی که از نعمتها
برخوردار بود) فرمود: اگر تو مرا به مال و فرزند، کمتر
از خود می دانی امید است خداوند مرا بهتر از باغ
تو بدهد.»بحار الانوار ج 90 صص185-184
به نظر من مهم اينه اين سيم ارتباطي بنده با خدا
قطع نشه.اگه بفهمي كه او هميشه مراقبته و داره
مهربانانه نگاهت مي كنه و اگه فكر كني يه روز يا
شبي وقتي از دنيا رفتي همه تنهات ميذارن ديگه
از چيزي نمي ترسي./ برداشتي از : م . ي
شُكر اين چنيني كرده ايم؟
امروز رزق معنوی طلبه های کلاس ایت آلله شاه آبادي
رحمة الله علیه این بود که یکی از طلبه ها در باره یک
شخصیت بزرگ سخن بگوید، ملا هادی سبزواری
رحمة الله علیه که وقتی شاه قاجار به سبزوار رفت، نه
تنها به استقبال نيامد که اصلا به دیدن او نیز نرفت
و ناصر الدین شاه خود به دیدار او می رود و گفتگوهایی
هم با او می کند و چون موقع ناهار بوده “شاه گوید که
من گفتم بفرمایید ناهار بیاورند، تا خدمت شما صرف
طعام هم کرده باشیم، حاجی بدون اینکه از محل خود
حرکتی بکند ، خادم خود را امر به آوردن ناهار کرد، خادم
فوراً یک طبق چوبین، با نمک و دوغ و چند قاشق و چند
قرص نان پیش ما گذاشت، حاجی نخست آن نانها را با
کمال ادب بوسید و بر روی پیشانی گذاشت، و شُکرهای
بسیار از تَه دل بجا آورد ، سپس آنها را خُرد کرده و در
دوغ ریخت، یک قاشق پیش من گذاشت و گفت شاها
بخور که نان حلال است، زراعت و جفتکاری آن دسترنج
خودم می باشد، شاه گوید که من یک قاشق صرف کردم
دیدم که خوردن آن برای من دشوار است، اینک بعد از
اجازه بقیه نانها را به دستمالم بسته و به پیشخدمت دادم
که موقع مرض و کسالتِ یکی از افراد خانواده سلطنتی از
آن نانِ حلال استشفا نمایند.” ساده زیستی و شکر گزاری
مردی بزرگ که قانع بود به آن چه خدای بزرگ به او عنایت
کرده بود.خدایا! چه بگویم که من این همه امکانات آسایشی
برایم فراهم است و باز شاکیم. شاکیم از نداشته هایم با
این همه داشته، شاکیم از زندگی با این همه وفور نعمت
خدایا از سر چشمه زلال معرفتت اندکی به من بنوشان.
نوشته: م . ی
اصل داستان بر گرفته شده از سایت جام جم
به نقل از کتاب: فاطمه قاضیها، حاج ملاهادی
سبزواری از نگاه و قلم ناصرالدین شاه ، گنجینه
اسناد زمستان0 138
پيام دوست داشتن مولا علي عليه السلام از راه دور را شنيده اي؟
قصه کربلا تمام شدنی نیست در هر زمانی امام زمانی
ست که عین الله الناظره است، نکند چون مردمی که
حسین را به مسلخ کربلا بردند، مولایمان ندای غربت
سر دهد و ما غافل باشیم، به مهربانی امام زمانم
می اندیشم، او که ما را دوست دارد؛ تازه وقتی حکایت
رمیله که در زمان مولای مظلومان می زیست، راشنیدم
فهمیدم امام علی علیه السلام نيز پیغام دوست داشتن
خود را از آن زمان برای من و تو فرستاده، گفتگوی مولای
مظلومان و رمیله برایم بسی قابل تامل است .
“زمان اميرالمؤمنين (ع) سخت بيمار شدم، كم كم حالم
بهبودى يافت و روز جمعه اى احساس كردم كمى سبك
شده ام با خود گفتم: بهترين كار اين است كه امروز غسلى
كنم و به مسجد بروم و پشت سر امام (ع) نماز بخوانم،
و اين كار را كردم.
وقتى كه امام (ع) در مسجد جامع كوفه، بر فراز منبر
نشست، همان بيمارى من عود كرد، پس از اينكه
امام (ع) از مسجد بيرون رفت، پشت سرش راه
افتادم،نگاهى به من كرد، و فرمود: تو را افسرده
مى بينم؟ دريافتم كه بيمارى؟
و با خود گفتى: كارى بهتر از اين نيست كه غسلى
كنى و براى نماز جمعه در مسجد حاضر شوى و با ما
نماز بخوانى و كمى احساس سبكى كردى؟
و وقتى كه نماز خواندى و من به منبر رفتم، بيماريت عود كرد؟!.
«رميله» گويد: به امام (ع) عرض كردم، به خدا سوگند
از داستان من يك حرف كم و زياد نكردى!
امام علیه السلام فرمود:
اى رميله هيچ مؤمنى بيمار نمى شود، مگر اين كه
ما هم به خاطر او بيمار مى شويم و اندوهى به او
نمى رسد، جز اين كه ما هم اندوهگين مى شويم و
هيچ دعايى نمى كند، مگر اين كه برايش آمين
مى گوييم و هر گاه ساكت باشد، برايش دعا مى كنيم.
رميله گويد: عرض كردم، اين مسأله نسبت به كسانى
است كه در اين شهر با شما ساكن هستند، ولى
كسانى كه در اطراف جاهاى دور، سكونت دارند،
چطور؟ فرمود: اى رميله هيچ مؤمنى در شرق و غرب
عالم از نظر ما پنهان نيست، مگر اين كه او با ماست و
ما با اوييم.”
آري ائمه اطهار عليهم السلام ما را دوست دارند، نكند پشت
پا بزنيم به همه دوست داشتن هايشان.
نوشته: م . ي
داستان رميله برگرفته شده از سايت قلم شیدا
تمام قصه عاقبت بخيري
بحث از امام حسین علیه السلام در کل جهان هستی جایگاه
برتر و ویژه ای دارد ،چیزی که ما می فهمیم این است که مولا
با همه ائمه متفاوتند،عشق به امام حسین علیه السلام کودک
و پیر و جوان نمی شناسد، حرارتی در قلبها قرار داده که سرد
و خاموش نمی شود ،ولی آیا فکر کرده اي چرا؟ نمی توانیم
بگوییم سید الشهدا علیه السلام از جد یا پدر خود برترند.
اگر هر کدام از ائمه اطهار هم جای ایشان بودند ،همین کار
را انجام می دادند، اما تجلیات اسماء حق را به نمایش گذاشتن در
امام حسین علیه السلام بیشتر است.اما واقعا نمي فهميم او
کیست؟ که حسین بن علی در آسمان بلند مرتبه تر است
تا در زمین و درعرش راست خدا نوشته حسین چراغ هدایت
و کشتی نجات است. ما نمی توانیم درک کنیم این که
نوشته اند مرحوم قاضی رحمة الله چهل سال برای رسیدن
به سیر و سلوک التماس می کرد و به جایی می رسد که
روزی به شرق و غرب عالم نگریستم دیدم همه زیر خوان
گسترده رحمت ابا عبد الله الحسین علیه السلام هستند
و راه رسیدن به این خوان عظيم و گسترده الهی حضرت
عباس علیه السلام است.زمان زود می گذرد اگر واقعا
ادعای عشق به فرزند زهرا در دل داریم این عشق نباید
بگذارد که دستت خطا کند پایت به مجالس گناه باز
شود یا زبانت به غیبت …که هر گناه ما خدای ناکرده
یک نیزه به پهلوی امام حسین علیه السلام است.
درست است که اشک بر مولا ارزشمند است اما
نکند فکر کنی با گریه ي تنها نجات می یابی.حاج آقا
علاقبند می فرمودند :"گاهی به خاطر صوت زیبای
مداح اشک می ریزید” اگر تنهایی در خانه مصائب
ابا عبد الله الحسین علیه السلام را خواندی و اشک
خالصانه ريختي ارزشمند است و تازه این تمام قصه
عاقبت بخیری نیست که همه اعضا و جوارحت باید
بفهمد که خطا نکنند و تربیت حسینی شوند.
باید دوید در این ره که اگر از ته دل و عمق وجود
در خواست کنی غیر ممکن است دست رد به
سینه ات بزنند.
قسمتي از بيانات ارزشمند سر كار خانم اعرابي
مديريت مدرسه علميه حضرت زينب سلام الله عليها يزد
دايي حسين
امروز پنج شنبه ست و کسانی در برزخ چشم به راه خیراتی
از سوی ما هستند ،عزیزانی که یه روزی مثل ما نفس
می کشیدند و روی همین زمین زندگی می کردند و با حرفا
و تشویق های خوب راهنمامون بودند..چقدر قشنگه آدما
تا وقتی زنده هستند، به یاد هم باشند؛ با حرف و کلامی
نیک گرهی از مشکلات اطرافیان باز کنند.
من هم امروز به یاد دایی حسینم افتادم، که چند
سالی ست از دنیا رفته ،اما هر وقت یادشون می افتم
روزهایی در نظرم می آید که ….
نوجوان بودم، وقتی می خواستم غذایی مثل ماکارانی
درست کنم،خراب می شد….یه روز دایی حسین اومد
خونه ما….بهش گفتم: دایی من نمی دونم چرا هر موقع
ماکارانی درست می کنم خراب میشه؟ با همون حالت
شوخ طبعی که همیشه داشتند با لبخند گفتند :”
دایی من تو جبهه یه لشکر رو غذا می دادم.
روی همه ماکارانی ها بايد آب سرد بریزی، بعد اونا رو
دم کنی…..اگه ماکارانی ها داغ باشن و بخوای دم بذاری
خب معلومه مثل خمیر به هم می چسبه….و از اون روز
به بعد غذای من دیگه خراب نشد….. با یه فوت کوزه گری
به نسبت بقیه دایی هام خیلی بیشتر -از همه اونا- به
مادرم سر می زد، پای درد دلای او می نشست و
دلداریش می داد، واقعا دلسوز بود.
چون تو روستا بودیم بعضی ها خیلی مشوق درس
خوندن من نبودند.کار دشواری بود
درس خوندن اون هم تو محیط روستا …برای یه دختر
که همه آرزوش درس خوندن و علم آموختن بود ،اما
دایی همیشه مشوق من بود ،می گفت:” دایی برو درس
بخون تا به یه جایی برسی."روحش شاد.
دایی جان!
امروز برای شما و همه اونایی که الان در برزخ هستند
طلب خیر می کنم.و براتون فاتحه ای می خونم و به
بیادتون هستم.روح همگی تون شاد.
شادی روح همه علما، صلحا، عزیزانی که در برزخ
هستند صلوات.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.