شُكر اين چنيني كرده ايم؟
امروز رزق معنوی طلبه های کلاس ایت آلله شاه آبادي
رحمة الله علیه این بود که یکی از طلبه ها در باره یک
شخصیت بزرگ سخن بگوید، ملا هادی سبزواری
رحمة الله علیه که وقتی شاه قاجار به سبزوار رفت، نه
تنها به استقبال نيامد که اصلا به دیدن او نیز نرفت
و ناصر الدین شاه خود به دیدار او می رود و گفتگوهایی
هم با او می کند و چون موقع ناهار بوده “شاه گوید که
من گفتم بفرمایید ناهار بیاورند، تا خدمت شما صرف
طعام هم کرده باشیم، حاجی بدون اینکه از محل خود
حرکتی بکند ، خادم خود را امر به آوردن ناهار کرد، خادم
فوراً یک طبق چوبین، با نمک و دوغ و چند قاشق و چند
قرص نان پیش ما گذاشت، حاجی نخست آن نانها را با
کمال ادب بوسید و بر روی پیشانی گذاشت، و شُکرهای
بسیار از تَه دل بجا آورد ، سپس آنها را خُرد کرده و در
دوغ ریخت، یک قاشق پیش من گذاشت و گفت شاها
بخور که نان حلال است، زراعت و جفتکاری آن دسترنج
خودم می باشد، شاه گوید که من یک قاشق صرف کردم
دیدم که خوردن آن برای من دشوار است، اینک بعد از
اجازه بقیه نانها را به دستمالم بسته و به پیشخدمت دادم
که موقع مرض و کسالتِ یکی از افراد خانواده سلطنتی از
آن نانِ حلال استشفا نمایند.” ساده زیستی و شکر گزاری
مردی بزرگ که قانع بود به آن چه خدای بزرگ به او عنایت
کرده بود.خدایا! چه بگویم که من این همه امکانات آسایشی
برایم فراهم است و باز شاکیم. شاکیم از نداشته هایم با
این همه داشته، شاکیم از زندگی با این همه وفور نعمت
خدایا از سر چشمه زلال معرفتت اندکی به من بنوشان.
نوشته: م . ی
اصل داستان بر گرفته شده از سایت جام جم
به نقل از کتاب: فاطمه قاضیها، حاج ملاهادی
سبزواری از نگاه و قلم ناصرالدین شاه ، گنجینه
اسناد زمستان0 138