تابستان در راه است،وقتی را هم برای کتابخوانی فرزندانت اختصاص بده.
باید پدران ومادران، بچه ها را از اول با کتاب محشور ومانوس بکنند.
حتی باید بچه های کوچک با کتاب انس پیدا کنند.
بچه هایمان را هم از اول کودکی عادت بدهیم که کتاب بخوانند.
مثلا وقتی می خواهند بخوابند،کتاب بخوانند وبخوابند.
وقتی که ایام روز فراغتی هست،یا مثلا روز جمعه ای که
بازی می کنند ،بخشی از آن را حتما برای کتاب قرار بدهند.
در تابستان ها که بچه ها و جوانان تعطیل هستند.
حتما کتاب بخوانند؛ کتاب هایی را معین کنند، بخوانند وتمام کنند.
منبع: من وکتاب،چاپ18ص85
روی سخنم با تمام کوثر بلاگی های مهربان است.
گاهی وقتها مشاهده ی چیزهایی در محیط اطرافت،تو را تکانی سخت
می دهد،تا به تو بفهماند که بیشتر از این ها قدر دان لحظات شیرین
زندگیت باشی و قدر سلامتی ات را بیش از این ها بدانی.
می خواهم اعتراف کنم که از وقتی با کوثر بلاگ آشنا شدم دوستانی یافتم.
که قلب مهربانی دارندو من هم با صداقت به وبلاگ های مختلف می روم
و احساسات صادقانه ی خود را برایشان به یادگار می گذارم.
در این میان با دوستی آشنا شدم ،طی پیام هایی که به هم رد و بدل کردیم.
متوجه یک واقعیت تلخ شدم،آن شب تا ساعت ها خوابم نمی برد.
دختری که مثل من و تو سالم نیست ،اما قلبی به وسعت دریا دارد.
به سختی راه می رود با کمک عصا،شاید به خاطر اشتباه یک پزشک.
دوستی که فلج مغزی ست، اما در بین ما کوثر بلاگی هاست.
مطالبش را می خوانیم و از آنها استفاده می کنیم.
امروز فهمیدم او در حرف زدن هم مشکل دارد، چقدر ناراحت شدم.
او شاید تحصیلات بالایی نداشته باشد، آن هم فقط به خاطر مشکلاتی
که با آنها دست و پنجه نرم می کند، اما به حرف هایی که می زند
اعتقاد راسخ دارد و لحظات دلتنگی هایش را مثل من با کوثر بلاگ
سپری می کند.
او از این که می تواند به دیگران خدمتی کند ،خوشحال می شود.
و این یک امتحان است برای او و همه ی کسانی که در این دنیا با
مشکلاتی سخت، دست و پنجه نرم می کنند.
می خواهم بگویم، هرکه هستی و در هر کجای ایران عزیز نفس
می کشی قدردان چیزهایی باش که خداوند با تو عطا کرده
خداوندا!به عدد نعمت هایی که به ما ارزانی داشتی.
تو را سپاس می گوییم و در آخر به تاسی از حدیث زیبای
“مَن لَم یَشکُر المَخلُوق،لم یَشکُر الخالق” می نویسم.
مسولین محترم کوثر بلاگ به خاطر همه ی تلاش هایتان
از شما تشکر می کنیم،عاقبت بخیر باشید.
گلابی نوبرانه
کسی گلابی نوبرانه ای برای آقای رجایی برد مودبانه گفتند :
برای بقیه کارمندان هم برده ای؟عرض کرد:نه!
گفتند:می دانی محمد رضا برای چه محمد رضا شاه شد؟
برای این که روزی مثلا گلابی نوبرانه ای برایش بردند، خوشش آمد.
یواش یواش این امتیاز خواهی ها باعث شد خود را تافته ی جدا بافته ای بداند.
تو هر از گاهی بیا و به من یاد آوری کن که تو محمد علی فرزند
عبد الصمدی که دوره گرد بودی ،من از این تلنگرها خوشم می آید.
من شش ماه در سلول انفرادی بودم، با یک زیر پیراهنی .
نه زیر اندازی داشتم و نه رو اندازی.
یادم بیاور این امکانات مال دوست و رفیق و خانواده ام نیست.
مدیریت افزایش امکانات نیست که افزایش مسولیت است.
آری! این مرد بزرگ مدت کوتاهی به عنوان نخست وزیر و ریاست جمهوری
فرهنگ بی آلایشی و سادگی را برای مردم هدیه آورد.
یادمان باشد،در انتخاب اصلح کاندیدای ریاست جمهوری دقت کنیم.
کسی روی کار بیاید تا چیزهایی را جامه ی عمل بپوشاند که مدّنظر
امام راحل رحمة الله علیه و مقام عظمای رهبری ست.
(بخشی از سخنان ارزشمند استاد عالی)
شاگردی به نام آقا روح الله که نه چند دقیقه درس را کم می داند و نه چند ساعت درس را کافی.
به بندگان خوب خدا می اندیشم به آنها که برای آخرتشان ،توشه ای پُر از تقوا
به همراه بردند،به آنها که باعث رنجش دلی نشدند و از کسی بد نگفتند.
آبروی کسی را به ناحق نبردند و در زندگی به دنبال رضایت خدا بودند.
این ها هستند که خدا به خاطرشان مباحات می کند و به آنها آفرین می گوید.
و یکی از آن بندگان خوب خدا، امام راحل رحمة الله علیه بود.
او که خضوع و خشوعش،بصیرت و زُهدش برای همه ی مردم درس بود.
آن چنان که استاد امام آیت الله شاه آبادی رحمة الله علیه در مورد ایشان می فرمودند:
“من شاگردی دارم به نام آقا روح الله که اگر به او تنها چند دقیقه هم درس بدهم.
نمی گوید کم است و اگر چند ساعت هم درس بدهم نمی گوید کافی است.”
امام عارف بزرگواری بود که آیت الله حاج شیخ عباس قوچانی در مورد عظمت
مقامشان می فرمودند: در یکی از جلساتی که با سید علی قاضی رحمة الله علیه
در نجف داشتیم ناگهان جوان سیدی وارد شد و مرحوم قاضی صحبت خود را
قطع کرده و احترام بسیار زیادی به این جوان گذاشته و به او فرمودند:
“سید روح الله!در مقابل سلطان جور و دولت ظلم، باید ایستاد و مقاومت کرد.
باید با جهل مبارزه کرد.”
سالها بعد که امام راحل رحمة الله علیه با تکیه بر یاری خدا و ائمه ی معصومین
علیهم السلام و وحدت مردم، انقلاب اسلامی را به ثمر رساند،معلوم شد که دلیل این جملات
آیت الله قاضی رحمة الله علیه چه بوده است و چرا آن همه به سید جوان ادای احترام کرد.
منبع: اقتباسی از کتاب داستان های عارفانه،شهروز شهرویی،چاپ دوم
قم:انتشارات نجبا1381صص9_7
تا انسان غیر خدا را می خواهد،هم کر است و هم کور!
به نزد استاد رفت و حال درونش را بازگو کرد، از این که به جایی دعوت شده
و غذایی را تناول کرده و بعد از آن دیگر آن حال خوش معنوی همیشگی را ندارد.
خوب جایی آمده بود این شاگرد.چرا که استاد راز را برای او پرده گشایی می کند.
و به او می گوید:
پول آن غذایی که دعوت شدی را تاجری پرداخت کرده که حق پیرزنی را غصب کرده است.
آری این عارف بزرگ،نامش شیخ رجب علی خیاط است ،او که همواره در زندگی
برای رسیدن به راه خداشناسی تلاش می کرد و می فرمود:
به خواسته های دل توجه نکن، ببین خدا این میان چه چیزی را می پسندد.
با نجاری به گفتگو می نشیند،به او می گوید:
“این چکش را که به میخ می زنی به یاد خدا می زنی یا به یاد پول؟!
اگر به یاد پول بزنی ،همان پول را به تو می دهند.
و اگر به یاد خدا بزنی؛ هم پول به تو می دهند و هم به خدا می رسی.”
برای رفع مشکلات که نباید به سراغ ائمه ی اطهار علیهم السلام رفت.
که باید برای خداشناسی متوسل به آنها شد و این گونه ست که غالب
مردم نمی دانند،توسل به امامان معصوم علیهم السلام برای چیست؟
و چه دعای زیبایی به دوستانش یاد می دهد که:
“رفقا!دعا کنید که خداوند از کری و کوری نجاتتان دهد.
تا انسان غیر خدا را می خواهد هم کر است و هم کور!” روحشان شاد.
پروردگارا!ما را ازخوبان و مقربین درگاهت قرار بده .آمین
منبع :اقتباسی از کتاب شیخ رجب علی خیاط مرد طریق
محمد علی قاسمی،چاپ اول،تهران:لوح نگار1391
قصه ی سیب های سرخ زندگی را هر روز برای خودمان مرور کنیم.
اگر روزی همراه فرزندت از راهی عبور کنی،چند کودک را ببینی که مشغول بازی هستند.
از سبد سیبی که همراه داری ،به هر کدام سیبی بدهی .
ولی آنها نه تنها از تو تشکر نکنند، بلکه کمی از سیب ها را خورده.
و باقی مانده ی آن را به سر و صورت فرزندت یزنند و او را مجروح کنند.
قضاوت تو در مورد آنها چیست؟
راستی این قضییه مال کتابها نیست ،به اطرافت خوب بنگر.
منبع:نامه ای به خواهرم،مهدی عدا لتیان،چاپ 38مشهد
انتشارات گل محمدی1388ص25