چادر خوب من / من تو را همین طور ساده ی ساده دوست دارم.
امشب در صفحه خانگی سامانه ی آموزش مجازی حوزه های علمیه ی
خواهران چشمم به مطلب زیبایی افتاد که دوست عزیزی به نام خانم مرضیه
عبداللهی پور آن را نوشته بود،البته منبع را ذکر نکرده بودند،نمی دانم شاید
هم این متن زیبا را خودشان نوشته بودند،بهر حال آن را با اجازه ی ایشان
در وبلاگم می نگارم تا همه ی دوستان خوبم از آن بهره ببرند.
این روزا…مردم شهر دارن دنبال رنگ سال می گردند…
مانتوهای رنگارنگ…شلوارای قشنگ…منم دارم دنبال یه چیز جدید میگردم…
آخه میدونی چادر خوب من…هم من بزرگ شدم…هم تو کوچیک…
باید یه دوست جدید برای خودم پیدا کنم…برای همین لازم دونستم
از همه ی زحمتات توی این دو سال تشکر کنم…از چادر قبلیه هم معذرت
میخوام،واقعا که حق رفاقت رو به جا آوردی…یادش بخیر…
چه روزایی توی این دو سال با هم داشتیم،چه طعنه هایی که با هم
شنیدیم و سکوت کردیم…یادته…توی گرمای ماه رمضون می رفتیم کلاس…
چه قدر سخت بود،وقتی به خاطر تو آقای استاد بهم خندید رو یادت میاد…
وقتی بهم گفت جام توی هیئتای عزاداریه نه کلاس،وقتی گفت با این
رنگ تو ،افسرده میشه و باید برای درس دادن شاد باشه…
یادته من حتی گریه هم کردم…آخه تو چقد غریبی چادر خوب من…
چه روزگاری داشتیم با هم…دو سال پا به پای من اومدی…دستت درد نکنه…
پیش صاحبت زهرا (سلام الله علیها) سفارش من رو هم بکن،بهش بگو
گناهام رو به حق چادر خاکیش ببخشه…راستی اصلا نگران دوست جدید نباش.
بهش حسودی هم نکن…اون هم مثل خودته…ساده ی ساده…
من تو رو همینطور ساده ی ساده دوست دارم،دعا کن اونم دوست خوبی برام باشه…