وچه زود دیر می شود
نمی دانم چند بهار از عمرت سپری شده است؟
حرفم این است که ،چه کسی می داند چند بهار دیگر فرصت زند گی در این دنیا را داریم؟
می خواهم بگویم چقدر قشنگ می شود وقتی جای بعضی از سوالات را با هم عوض کنیم.
به جای اینکه بعضی ها مدام می گویند:مگر خدا در این دنیا برایمان چه کرده است؟
خود را خطاب قرار داده وبگویند:راستی من برای این خدای بی همتای مهربان،چه کرده ام؟
من برای گره گشایی از مشکلات دیگران چه گام هایی بر داشته ام؟
من که به لطف خدای بزرگ وبه عنایت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وخاندان پاک و مطهرش به حوزه راه یافتم ،تا کنون چند قدم برای تبلیغ دینم برداشته ام؟
لبخند سبز زندگی را در پس کدام زمستان سرد وبی روح جا گذاشته ام؟
من کجای این جاده ی زندگی ایستاده ام؟مگر هر روز خبر مرگ کسی مرا این قدر متاثر نمی کند؟
آیا جمله ی خداوندا! ازبابت این همه نعمتت سپاسگزارم را هر روز بلند گفته ام تا یک یادآوری هر چند کوچک باشد برای فرزند من،همسایه من،دوست من و…؟
خدایی که مرا خلق کرد به اخلاقم،رفتار وکردارم چه امتیازی می دهد؟
آیا با انجام عمل نیکی برای خانواده ام،اطرافیان ودوستانم،لبخند رضایت را بر لبان یوسف زهرا (عج الله تعالی فرجه) نشانده ام؟
امشب باید باید اندکی خلوت کنم ببینم کوله بارسفرم چه چیز هایی کم دارد.
آه!یقین دارم خیلی از چیز های مهم وحیاتی را که در طول سفر به کارم می آید را آماده نکرده ام.
آخر من خیلی وقتها فراموشی به سراغم می آید.
خدایا کمکم کن تا فرصت هست زندگی کنم،به روی زندگی لبخند بزنم،محبت کنم وگرهی از مشکلی بگشایم قبل از این که دیر شود.اللهم عجل لولیک الفرج.الهی آمین