و پدر در حالی که اشک شوق از دیدگانش جاری بود ،با افتخار فرمود:"پدرش به قربانش برود."
چه زیباست وقتی دختری با کار خوبی که انجام می دهد لبخند شادی
را بر لبان پدرش می نشاند و او را خوشحال می کند و معصومه دختر
دوست داشتنی پدر ،آن روز کار خوبش باعث شده بود،پدر رنج سفر
را از یاد ببردو قربان صدقه ی دختر باهوش و مهربانش شود،قضیه از
این قرار بود.“هارون عباسی دانشگاه امام صادق را که حالا به دست
امام کاظم می چرخید،تعطیل کرد و شاگردان بانو نجمه،که استاد بانوان
بود هم؛اجازه نداشتند به خانه ی ایشان رفت و امد کنند.حالا دیگر
دانشجویان ناچار بودند که سوالات خود را مکتوب کنند و از طریق پنهانی
برسانند به دست امام.
یک روز به در خانه آمده بودند و سوال ها را گذاشته بودند و رفته بودند.
روز بعد که دوباره آمده بودند دنبال جواب،فهمیده بودند که امام به حج
رفته اند،معلوم نبود که چند روز بعد به مدینه بر گردند، اما دانشجویان به
جای این که ناراحت شوند،حیران مانده بودند از کار اهل این خانه.
امام در خانه نبودند،اما پاسخِ واضح و درست همه ی سوال ها ،در میان
طومار پرسش نامه بود.کار فاطمه بود؛دختر امام کاظم و نجمه خاتون.”
آری و چه زیبا می شود آخرِ این ماجرا آن گاه که امام موسی بن جعفر
علیه السلام و قتی از ماجرا آگاه می گردد، قطره های اشک بر دیدگانش
جاری می شود و می فرماید:"پدرش به قربانش برود."چرا که دختر باهوش
و مهربانش به تمام سوالات ،کامل و جامع پاسخ گفته بود.
منیع:بی تو یک سال است به انضمام عروس ماه می شوم،چاپ 4،تهران
سروش ملل 1387 صص11_10
ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها ،کریمه ی اهل بیت بر همه ی عاشقان مبارک.