و خدایی که در این نزدیکی ست
بعضی وقتا یه چیزایی نظرتو خیلی به خودش جلب می کنه.
بعضی وقتا یه جمله ممکنه خیلی تو را به فکر وادار کنه.
امروز بچه ها امتحان داشتند،طلبه ها تو حوزه علمیه حضرت
زینب سلام الله علیها ،همیشه با خودم فکر می کردم که درسای
حوزه و کلا هر درسی، باید خروجی داشته باشه.
همیشه سر کلاس به طلبه ها می گفتم بچه ها هر درسی
که می خونیم، باید خروجی داشته باشه، باید این علم با نور
همراه بشه..
صرفا خوندن و پاس کردن درس و مدرک گرفتن خیلی برا ما رشدی
در بر نداره،امروز برگه های امتحانی رو که با خودم برا تصحیح به
همراهم آوردم ،یک دفعه نگاهم به برگه ای افتاد که از یه طلبه
پایه سوم بود.
دختری که همیشه سر کلاس نگاهش که می کردم به حالش
غبطه می خوردم. همیشه به خدای خودم می گفتم :خدایا تو
خودت می دونی کارنامه عمل صالحم خالیه، اما خدایا زمان
ثبت نام که با عشق برا تبلیغ میرم به مدارس، اگه دختر خانمی
راه طلبگی رو انتخاب کرد، باز هم همه لطف و عنایت خودته و
بس، اما منم در ثوابش شریک باشم.
و این طلبه یکی از اون بچه هایی بود که همیشه به وجودش
افتخار می کردم.
امروز چشمم که به برگه اش افتاد، بازم بهش افتخار کردم، بالای
برگه اش نام کسی رو نوشته بود که شاید تو زندگی بعضی از ماها
خیلی غریبه.
بهم فهموند چقدر آدما با هم فرق دارند ،تو همین کوچک های بزرگ…
میشه حتی سر جلسه امتحان هم بیادش بود، یاد کسی که همه چیز
از اوست.
و امروز لحظاتی خیره خیره به برگه دختر طلبه ای نگریستم که بالای برگه
امتحانیش نوشته بود:به نام خدایی که در این نزدیکی ست.
نوشته: م . ی