نامه ای به رهبرم سید علی خامنه ای(مد ظله العالی)
رهبرم سید علی!تازه به این نتیجه رسیده ام که،هیچ چیز از شما نمی دانم.
تازه به این نتیجه رسیده ام که،مهم نیست خانه ات بزرگ باشد یا کوچک،زندگیت ساده باشد یا تجملاتی.
مهم این است ،که با همه ی ساد گی خانه ات، دلی به وسعت دریا داشته باشی.
تازه به این نتیجه رسیده ام که برای رسیدن به هدف،نباید همیشه در رفاه وآرامش باشی وهمیشه شکمت سیر سیر باشد.
نمی دانم چه بر سرمان آمده.هر چه امکاناتمان بیشتر شده واز لحاظ خوراک و پوشاک بیشتر به خودمان رسیدیم نا شکری هایمان هم در زندگی بیشتر شده و توقع هایمان بالاتر رفته.
اما شما شبهایی از کودکی ات را به یاد می آوری که حتی در منزل شام نداشتید و مادر بزرگوارتان،با پول خردی که بعضی وقتها،مادر بزرگتان به شما یا یکی از برادران وخواهرانتان می داد؛قدری کشمش یا شیر می خرید تا با نان بخورید.
آری کلید قلبها به دست خداست و این خدای بزرگ است که هر کس را بخواهد در بین خلایق عزیز می کند.
حالا می فهمم چرا امام راحل (ره)هر وقت که شما به مسافرت می رفتید نگران می شد ند وخطاب به شما می گفتند:"هر موقع که تو به سفر می روی،من مضطرب هستم تا تو بر گردی.خیلی سفر نرو.”
رهبرفرزنه ام!می دانم که نمی توانم ذره ای از آفتاب وجودت را توصیف کنم.
می خواهم بگویم برای یافتن الگو لازم نیست راه دوری برویم. الگوی یک جوان ایرانی،هرگز نباید یک هنر چیشه غربی باشد. که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله ،خاندان پاک ومطهرش ونایب حضرت مهدی (عج الله تعالی فرجه)برای ما بهترین الگو هستند.
کسی که از تمام امکانات قم،چشم پوشی می کند وبه مشهد می رود تا همدم و مونس پدری شودکه به کمک او نیاز مبرم دارد.
رهبرم سید علی!می خواهم بگویم چقدر،شباهت است بین تو ومظلومی غریب مدینه امیر المومنین علی علیه السلام.
وقتی مولا در خطبه هایش زبیر را که جزءمعدود کسانی بود که در تشییع جنازه ی حضرت زهرا سلام الله علیها شرکت کرده بود را مورد مواخذه قرار می دهد و می فرماید :"بیعت زبیر با دست بود ونه با قلب” ترسی عجیب به سراغم می آید.
با خودم می گویم نکند روزی چون زبیر خطا کار مورد سرزنش شما قرار گیرم.
آخر خیلی ها در کنارت بودند که زود بی وفا شدند همانها که از وفاداری سخن می گفتند.
وخوشا به حال رهبری که در جریان کوی دانشگاه،با قاطعیت می تواند بگوید:"ای سید و مولای ما!پیش خدای خود گواهی بده که در راه خدا،تا آخرین نفس ایستاده ایم وبزرگترین آرزو وافتخار بنده این است که در این راه پر افتخار پر فیض وپر بهجت جان خود را تقدیم کنم.”
رهبرم سید علی!نمی دانم در منا جات سحر گاهی ات ،چه درد و دلی با معبود می کنی اما شما را قسم می دهم در نماز شبهایت برای قلب پر از گناه ما هم دعا کن.
رهبرم سید علی!با همه ی وجود برای سلامتی و توفیق روز افزون شما دعا می کنیم.
دلم سخت گرفته بود با خودم گفتم نامه ای از راه دور برایتان بنویسم.خدا را چه دیدی شاید نامه ام را خواندی .
برایمان دعا کن تا برای تبلیغ دین لحظه ای دست از تلاش بر نداریم.
رهبرم سید علی!می خواهم حالا که چند روزی بیشتر به پایان ثبت نام حوزه های علمیه باقی نمانده دعا کنی بهترین ها وارد مکان مقدس حوزه ها شوند. وبتوانیم به سراغ کسانی برویم که آرزوی سر بازی یوسف فاطمه (عج الله تعالی فرجه)را دارند.
و در آخر می نویسم.رهبرم سید علی!عزتت روز افزون باد.