استاد عارفان
باران می بارد و باز حس نوشتن در من بیداد می کند .
امشب به دلم افتاد از عالمی بنویسم که دیگر در بین ما نیست.
آری از مرجع بزرگوار آیت الله بهجت(رحمةالله علیه) می گویم.
او که در محضر اساتیدی چون سید علی قاضی طباطبایی(رحمة الله علیه ) درس بندگی آموخت.
نمی دانم شاید برای تو هم،پیش آمده باشد.بعضی وقتها ،وقتی از همه جا نا امید می شوی،وقتی حس می کنی دیگر به بن بست رسیده ای،همنشینی با افراد وبزرگانی وشاید شنیدن مطلبی از آنان در کتابی،تو را بار دیگر به زندگی امیدوار می کند.
آن گاه که به دنبال درمان رذیله ی عصبانیت می گردی ومتحیری که چگونه خود را از این صفت زشت برهانی .
می بینی آیت الله بهجت (رحمة الله علیه )درمانش را،در اعتقاد کامل به صلوات عنوان می کند.
و آن هنگام که با خود می گویی :راستی آیا بنده ی خوبی برای خدایم هستم یا نه؟اصلا چطور به خداشناسی برسم؟
می بینی استاد به جمله ای اکتفا کرده و فر موده:خیلی راه دوری نباید رفت. اگر خودت را شناختی راه به خودی خود هموار می شود.
و وقتی به دنبال ذکری می گردی تا دهانت خوشبواز عطر آن گردد واعماق وجودت روشن از نور ذکر.
می بینی استاد باز هم در کمال صبر، راهی نشان داده و فرموده:ذکر؟چه ذکری بالاتر از ذکر عملی.
کتاب فریاد گر توحید را ورق می زنم حرفهای ناب استاد مرا به تفکر وا می دارد.
آقا جان دیده اید بعضی وقتها غروری کاذب به سراغ انسان می آید.
یکدفعه متوجه می شوی با رفتار نا شا یستی،دل چند نفر را در طول روز شکسته ای.
عجب رذیله ای است این غرور!بعد خود را مورد خطاب قرار می دهی و می گویی مگر من کی ام که این قدر گستاخم؟
و آن عالم بار دیگر راه درمان می دهد:زیاد بگو لا حول و لا قوة الا بالله.
باز کسی به دنبال راه میان بر می گردد برای جبران تمام سالهایی که به جای بندگی فقط،فرصت های ناب زندگی را از دست داده است.
واستاد تنها کلید این قفل را ترک معصیت می داند.
چند صفحه بعدتر باز کسی سوالی مطرح می کند.
اما استاد عارفان ،با نصیحتی که می کند راه را بر هر سوالی می بندد.نه اینکه نخواهد جواب دهد شاید می خواهد بفهماند،این قدر خودت را در کوچه پس کوچه های سوال حیران مکن.
گفتم که الف گفت دگر؟گفتم هیچ
در خانه اگر کس است یک حرف بس است.
برای شادی روح همه ی آنهایی که الان در برزخ گرفتارند بویژه شادی روح ،آیت الله بهجت (رحمة الله علیه ) اجماعا صلوات.