شرمنده ی محبت های بی دریغ شمایم ،پدر و مادر مهربانم!!
آیت الله العظمی مرعشی نجفی رحمة الله علیه می فرمایند:وقتی که در نجف بودیم .
یک روز مادرم فرمود:پدرت را صدا بزن تا تشریف بیاورد، برای صرف نهار.
حقیر رفتم طبقه ی فوقانی،دیدم پدرم در حال مطالعه خوابش برده است .
ماندم چه کنم،خدایا امر مادرم را اطاعت کنم؟
واز طرفی من ترسیدم با بیدار کردن پدرم از خواب باعث رنجش خاطر مبارکشان باشد.
لذا خم شدم و لبهایم را کف پای پدرم گذاشتم و چندین بوسه برداشتم.
تا ایشان از خواب بیدار شد ودید من هستم،وقتی این ادب و احترام از من دید.
و فرمود:شهاب الدین تو هستی؟عرض کردم :بله آقا!
بعد دو دستش را به سوی آسمان بلند کرد.
فرمود:پسرم،خداوند عزتت را بالا ببرد و تو را از خادمین اهل البیت قرار دهد.
و من الان هر چه دارم از برکت دعای پدرم است.
منبع:داستانهای عارفانه،شهروز شهرویی،چاپ دوم،قم:انتشارات نجبا1381ص18
مهربان من!بارها و بارها از احترام به والدین داستانها شنیده ایم .
بارها از ثواب احسان به پدر و مادر سخن ها گفته ایم.
اما نمی دانم چقدر آنها را در زندگی عملی خویش به کار بسته ایم؟
امروز دوستی را دیدم که با صراحت می گفت :
من همیشه ،وقتی پدرم به سوی مسجد می رفت ،از او می خواستم برایم دعا کند.
اگر هر جای زندگیت می بینی به مشکلی یا بن بستی رسیدی .
به نزد پدر و مادر مهربانت برو و از آنها بخواه برای حل مشکلاتت دعا کنند.
اما من امشب دلتنگم. دل تنگ نگاه های مهربان مادرم و پینه های دست پدرم.
حالا که فکر می کنم می بینم، باید خیلی بیشتر از این ها قدر دان لحظات
در کنار هم بودن باشیم.
اما من پیر زنی را می شناسم که شاید شبیه زندگی اورا تو نیز شاهد بوده ای.
مادری که تمام هستی اش را به پای فرزندان می ریزد . حالا آنها بزرگ شده اند.
ازدواج کرده اند و دیگر در کنار مادر نیستند.
اما نمی دانم فاصله ها چه بر سر عاطفه هایمان آورده است؟
گاهی یادمان می رود ما اگر در زندگی از خوشی سر شاریم .
اگر بلایی از سرمان دفع می شود ،به خاطر این است که مادر و پدری مهربان
برسر سجاده ی سبز دعا،همیشه برای خوشبختی ما دعا می کنند.
خدا کند سایه گرم پدر و مادرهای مهربان بر کانون گرم خانواده اتان گسترده باشد.
برای من هم دعا کنید قدر پدر و مادر مهربانم را که دلی به وسعت دریا دارند را بدانم.
از همین راه دور ،با چشمانی پُر از اشک پیام دوست داشتنم را برایشان ارسال می کنم.