چقدر بزرگند آدمهایی که وجودشان آرامش بخش وجود دیگران است!!
امروز استادبزرگوار سرکار خانم رفیعی حفظه الله سخنران مجلس روضه امان
بودند،کسی که مداح اهل بیت علیهم السلام است و خود به آن چه بر زبان
جاری می کند جامه ی عمل می پوشاند،وقتی پای صحبت هایشان می نشینم.
آرامشی خاص بر دلم حکم فرما می شود،چقدر بزرگند آدم هایی که وجودشان
آرامش بخش وجود دیگران است،در مورد کسی می گویم که همیشه سعی دارد
شناخت و معرفت مردم را نسبت به ائمه ی اطهار علیهم السلام زیاد کند تا
شنیدنی ها در حد یک حرف باقی نماند.
خدایا!به زندگی و عمر اساتید بزرگوارمان برکت عنایت فرما / نوشته ی :م . ی
وخدایی که همین نزدیکی ست / او که مهربانی اش همیشه شامل حالم شده.
چه زیباست وقتی خدا در همه ی زندگیمان حضور داشته باشد،وقتی لحظه ای
از یاد این خالق هستی بخش غافل نباشیم و این درس بزرگ را از رسول مهربانی ها
بیاموزیم آن گاه که “کافری حضرت محمد صلی الله علیه و آله را دید که در جایی خوابیده اند
و در حال استراحت هستند گفت: بَه بَه چه جای خوبی ! نه کسی او را می بیند و نه سلاحی
دارد که از خود دفاع کند.
آرام شمشیر را کشید و آمد تیزی شمشیر را روی گلوی ایشان گذاشت ،وقتی حضرت محمد
صلی الله علیه و آله چشم باز کردند، دیدند ایشان بی سلاح و کافر مسلح است .
کافر گفت: کیست که تو را از دست من نجات دهد؟پیامبر اکرم اصلا نترسیدند و فرمودند.
خدا نجات می دهد، کافر گفت :حالا ببینم چگونه نجاتت می دهد و شمشیر را بالا برد که بزند.
پایش لغزید و به زمین خورد و شمشیر از دستش رها شد و در هوا شروع به چرخیدن کرد.
حضرت به چابکی از جا جستند و قبضه ی شمشیر را گرفتند و زیر گلوی کافر گذاشتند و
فرمودند:حال کیست که تو را نجات دهد؟ گفت کرم و لطف شما ،حضرت شمشیر را به او دادند
و فرمودند:برو.
کافر چند قدم رفت ولی باز گشت و گفت “اشهَدُ اَن لا اله الا الله و اَشهَدُ اَنَّ محمد رسول الله”
معبودا!به ما ادب بندگی بیاموز و ما را از شیعیان واقعی پیامبران و ائمه ی اطهار علیهم السلام قرار ده.
منبع :گزیده ای ازسخنان استاد شایق حفظه الله
دل نوشته / دو راهی ها
این روزها وقتی حادثه ی کربلا را می شنویم باید به این بیندیشیم که
چرا سی هزار نفر با قصد قربت به کربلا می روند تا در برابر نوه ی پیامبرشان
بایستند؟ و چرا عمر سعد نتوانست نفسش را که به شدت حکومت ری را در
نطرش بزرگ جلوه می داد زیر پا بگذارد؟ و باز به این فکر کنیم که آیا حادثه ی
کربلا فقط عمر سعدها و شمرها را امتحان کرد و تمام شد؟
یا نه هر روز در زندگی هایمان این امتحان هست،آن گاه که در دو راهی های
زندگی تسلیم گناه می شویم و دیگر اولویتمان خدا و ائمه ی اطهار علیهم السلام
نیست ،چقد از این دو راهی ها بر سر راهمان وجود دارد ؟ و چقدر توانسته ایم با
موفقیت راهی انتخاب کنیم که لبخندی از شادی را بر لب فرزند زهرا سلام الله علیها
بنشانیم.خدایا ما را در مسر بندگی ات استوارتر از همیشه قرار ده
آن گاه که با افتخار می نویسی شیعه،از صمیم دل بگو خدایا شکرت!!
خدای بزرگ و مهربان نعمت های زیادی به ما داده که هرگز نمی توانیم آنها را
به عدد و شمارش در آوریم ،اما این دلیل و بهانه ی خوبی نیست که پس شکر
نعمت را هم نمی توان به جا آورد.
اما بعضی اوقات ما متوجه نعمت هایی که خدای مهربان به ما عنایت کرده نیستیم.
گاهی اوقات ما نمی فهمیم ،در چه شرایط و موقعیت خوبی هستیم.
با افتخار می نویسی شیعه اما شاید چندان قدر دان این نعمت بزرگ نباشی.
از امروز و قتی چشم های زیبایت نعمت های پروردگار را دید و لذت برد، خدا را شکر گزار
باش،از امروز وقتی توانستی با گوش هایت به صوت قرآن گوش فرا دهی، خداوند را
شاکر باش،از امروز وقتی با دست هایت گرهی از مشکلی می گشایی و با پاهایت
به سوی کار خیری می شتابی، با همه ی وجودت خدا را شاکر باش.
خداوندا! به خاطر تمام نعمت هایی که در دل آسمان و زمین به ما هدیه کردی تو را
سپاسگزاریم، از این که ما را اشرف مخلوقات خلق کردی باز هم شکر و به خاطر این
که توان شکر کردن را به ما عطا فرمودی باز هم تو را سپاس / م . ی
خدایا تو را شکر می گویم که هر روز به من توفیق می دهی، در فضای پُر از معنویت حوزه نفس بکشم.
سال سومی ست که درسم در حوزه علمیه ی حضرت زینب سلام الله علیها تمام شده.
اما همیشه از بی بی زینب کبری سلام الله علیها تمنا کرده ام که بین و من حوزه جدایی
نیندازد،هر روز صبح که از کوچه ی شهید موحدین می گذرم و به حوزه نزدیک می شوم .
خدای بزرگ را شکر می گویم به خاطر نعمتی که شاید هنوز به ارزش آن پی نبرده ام.
خدایا تو را شکر می گویم که هر روز به من توفیق می دهی در فضای حوزه نفس بکشم.
مخصوصا این روز ها که شهید گمنامی مهمان خانه عقیله ی بنی هاشم،بی بی زینب کبری
سلام الله علیها شده و با خودش یک عالمه خیر و برکت آورده است.
و چه زیبا رهبر بزرگوارمای سید علی خامنه ای حفظه الله فرمودند:پدیده ی خواهران طلبه ،پدیده
عظیم و مبارکی است.
خدایا ما را در مسیر تبلیغ دین قرار بده و بین ما و ائمه ی اطهار علیهم السلام لحظه ای فاصله نینداز.
دلنوشته / اجابت
بعضی جملات کوتاهند،اما دنیایی حرف در خود نهفته دارند،بعضی جملات
از عمق دل بلند می شوند،بعضی جملات به استجابت نزدیک ترند،چون
حرف دلند ،جملاتی هم که امشب پیش روی من است؛ از همان جملات
نابی است که هر کس از سودای دل آن را بر ورق کاغذی حک کرده است.
آنها که در روز جشن غدیر خواسته های دلشان را از راه دور به مولا
امیر المومنین علی علیه السلام عرضه داشتند،تا این همه ابراز عشق
به قهرمان خیبر برای همیشه در دل تاریخ یادگار بماند،یک نفر نوشته بود.
“خوش به حال چاه که محرم اسرار علی بود."یک نفر با سوز دل نگاشته بود.
“با تمام وجود می بالم و افتخار می کنم که شیعه ی توام.”
حنانه دختر بچه ی شش ساله ای که اگر چه خواندن و نوشتن نمی دانست.
اما گفته بود مولا را به اندازه ی پدرش دوست دارد،خواهری که نوشته بود.
آرزویش دیدار قبر مطهر مولای خوبان علی علیه السلام است.
طلبه ای که در قالب شعری زیبا نوشته بود:"از غلامان شما هم می شود
دنیا گرفت،من نیازت دارم آقا ،روز محشر بیشتر”
همه حرف دلشان را به آقا زده بودند و انگار همه به اجابت دعایشان ایمان
داشتند و می دانستند او حرف هایشان را با مهربانی گوش می دهد.
نوشته ی : م . ی