حوزه رو دوست نداره ،مگه زوره؟می خواد بره با همه ی وجود محیط دبیرستان رو تجربه کنه.
دختر خانمی با مادرش وارد اتاق پذیرش حوزه شد،فکر کردم
برای ثبت نام اومده اما بعد از سلام و احوالپرسی متوجه شدم
که برا گرفتن مشاوره اومده،سرکار خانم دانشجو __مدیر داخلی
بچه هایی که از مقطع سیکل به حوزه می آیند_ رو صدا کردیم و
ایشون با او صحبت کردند.
سرش پایین بود و اخماش تو هم،انگار گریه هم کرده بود.
مادرش می گفت: باباش اصرار داره بیاد حوزه ،اما خودش نمی خواد
بیاد،نمی دونم چرا نمی ذاره بره دبیرستان؟ از حرفای مادر معلوم
بود او هم دوست داشت دخترش بره دبیرستان،خانم دانشجو خیلی
زیبا براش حرف زدند،از دختری گفتند که یک سال هم در حوزه موند
و به قول خودش عاشق حوزه بود،اما چون به اجبار اومده بود امسال
انصراف داد و رفت دبیرستان.
گفتند تو هم می تونی بری دبیرستان و از مقطع دیپلم وارد حوزه بشی.
مادر انگار دنیا رو بهش داده باشند گفت شما با پدرش حرف بزنید.
شماره همسرش رو گرفت و بعد از چند کلمه ای صحبت گوشی رو
داد به دست خانم دانشجو،ایشون با پدر دختر حرف زدند و گفتند که
دخترتون اصلا علاقه ای به حوزه نداره و شما این قدر اصرار نداشته
باشید،نمی دونم اما احساس می کردم اون چیزی که پدر از دختر
خودش در این سن می خواست و آرزویی که می خواست او جامه ی
عمل بپوشونه رو دختر نمی فهمید که چقدر برای پدر ارزشمنده.
شاید نمی دونست چرا این قدر پدر اصرار می کنه به حوزه بیاد .
می گفت من می خوام برا هدفم تلاش کنم می خوام برم محیط دبیرستان
را خودم تجربه کنم،دوستام همه رفتند دبیرستان،اصلا من دوست دارم
برم رشته تجربی،درسته نمراتم تو راهنمایی زیاد خوب نشد، اما
می خوام همه تلاشمو بکنم، من می خوام دکتر بشم.
یک ساعتی زمان صرف شد، اما با خیال راحت رفت و ما براش دعا کردیم
واقعا بتونه به همه آرزوهاش برسه. برا عاقبت بخیری همشون صلوات.
نوشته ی : م . ی