جونم مگه تو عزیزتر فاطمه ی زهرایی؟!
وقتی داشتم شرح زندگی نامه ی عالم بزرگوارشیخ غلامرضا فقیه
خراسانی رحمة الله علیه را می خواندم به جواب زیبایی رسیدم در مورد
مشکل زندگی دوستی که ذهنم را به خود مشغول کرده بود،نوه ی دختری
شیخ به نام حاج حسینعلی کاظمینی می گویند:روزی که والده اشان گریان
به منزل حاج شیخ می روند و از مشکلات زندگیشان می گویند،ایشان بدون
لحظه ای وقفه به او می گویند:"جونم مگه تو عزیزتر فاطمه ی زهرایی،زود
برگرد خانه تا کسی تو را ندیده است.
دخترم!این دنیا برای خوشی خلق نشده و اصلا خوشی دنیا توام با ناراحتی
است،مجموع این ها را که جمع بندی بکنند،اسمش را می گذارند دنیا”
نوه ی شیخ می فرماید:” بعداز آن،والده زندگی خیلی خوب و آرامی پیدا
می کنند و اگر آن روز ایشان والده را به خانه راه می دادند و یا از ایشان
بدون تحقیق حمایت می کردند،هر روز جنگ و دعوا و قهر واقع می شد.”
منبع:تندیس پارسایی،میرزا محمد کاظمینی، قم،صحیفه خرد،چاپ1392،7 ص 580