توان همراهی با مولا را به اندازه"دُلهَم" داریم؟
چقدر بعضی ها زیبا عمل می کنند،همه زندگی می کنیم
اما بعضی ها وقتی در زندگیشان دقیق می شوی، می بینی
چقدر متوجه بودند چه بگویند،چه کاری انجام دهند و …
“دُلهَم"یکی از آنان بود،او هم مولایش ابا عبد الله را دوست
داشت،مترصد فرصت بود تا با دلسوزی_ نه با سرزنش و
ناراحتی_شوهرش را از کار اشتباهش آگاه کند… چرا از
کاروان امام خود را جدا کرده بود؟چرا خیمه اش را نزدیک
خیمه های پسر فاطمه بر پا نمی کرد؟ لذا وقتی پیک مولا
به دنبال همسرش می آید از او می خواهد سری به خیمه ی
پسر فاطمه بزند…راهی اش می کند اما دلش آرام و قرار ندارد.
یعنی چه می شود…؟نکند درخواست امامش را نادیده بگیرد…؟
ساعتی بعد همسرش می آید…چه شد؟ همسرش با اشتیاق
از همراهی با مولایش حرف می زند…تو بگذار و برو ،طلاقت می دهم
برو برای خودت زندگی کن … اشک می ریزد،آخرمن زندگی بی
حسین را می خوام چه کنم…؟نگفت نرو،خوشحال شد از رفتن
همسرش ،گفت: برو اما باید در نزد مادرش حضرت زهرا سلام الله
علیها مرا هم شفاعت کنی… و ماند تا آخر
و یادمان داد عاشق واقعی تا آخرین لحظه می ایستد وحتی از
خانواده ا ش هم می گذرد ،آری یاران و دوستداران مظلوم کربلا
در هر زمانی به اندازه ی توانی که داشتند او را همراهی کردند.
اینک موقع امتحان توان من و توست. یا علی