مولا جان بگذارید ،به جرات بگویم: من هم پدرتان را دوست دارم.
هر کس پدر مهربانی داشته باشد و او را از دست بدهد، غم نبودنش،نشنیدن
صدای مهربانش و ندیدن چهره ی آرامش بخشش خیلی سخت
است حالا چه برسد به این که کودکی هم باشد که فقدان پدر برایش
بسیار درد ناک باشد.
یوسف زهرا!می دانم دل گرفته ای در غم از دست دادن پدرتان مولا
می دانم هیچ وقت کاری برای دل شکسته ات نکردم، اما بهار بی
خزانم،بگذارید به جرات بگویم من هم پدرتان را دوست دارم،اگر نگویم
شیعه ،لااقل محبشان که هستم ،باور کنید امشب بیاد غم شمایم.
تسلیت مرا بپذیرید پدر مهربانم و ما را هم در غمتان شریک بدانید.
نوشته ی: م . ی
التماس دعاهای تکراری
خانم خاتم الحسینی معاون پر تلاش حوزه امان برای طلبه ها
حرف می زدند،حرف هایی که به دل می نشست و انسان را به تامل
و تفکر وا می داشت،در مورد حدیث عنوان بصری سخن می گفتند؛از او
که با وجود استادش که سالها در محضرش درس آموخته بود اما تشنه
دیدار امام صادق علیه السلام می شود، اما امام او را نمی پذیرد و بعد
از روزها توسل باردیگر که به در خانه امام صادق علیه السلام می رود
غلام ایشان در را به رویش باز می کند و می گوید چه کار داری؟می گوید
می خواهم بر شریف سلام کنم، غلام می گوید که ایشان به نماز ایستاده
کمی درنگ کن و بعد از لحظاتی در را که باز می کند می گوید: وارد شو که
برکت خدا به تو رو کرده است ،استاد ادامه دادند اما گاهی بعضی چیزها
برای ما تکراری می شود،حتی التماس دعا گفتن های دیگران هم برایمان
عادی می شود ،گاهی به ما می گویند: فلانی استاد شماست؟ خیلی
خوش به حالتون شده ،اما آن قدر برای ما آن استاد عادی شده که گاهی
حتی سر کلاس درسش هم حاضر نمی شویم.
خدایا کمکمان کن قدر دان همه ی نعمت هایت باشیم،از همه ی
دوستان گلم التماس دعای فراوان دارم.
دیگر نشد عبارت بهتر بیاورم.
امشب شعر زیبایی را از دوست خوبم خانم عبادی در سامانه ی
آموزش مجازی دیدم که خیلی خوشم آمد آن را تقدیم مولایی می کنم
که هر چند نمی دانیم کجاست،اما همه ی ما او را از صمیم دل دوست
داریم و برای آمدنش دعا می کنیم.
این دل اگر کم است بگو سربیاورم،یا امرکن که یک دل دیگر بیاورم.
مولا خلاصه عرض کنم دوست دارمت،دیگرنشد عبارت بهتر بیاورم.
اللهم عجل لولیک الفرج.
تشنه آب بودی،خواب آب دیدی / تشنه ی امام زمان ارواحنا فداه شو تا خواب او را ببینی.
در بخش فرهنگی سامانه ی آموزش مجازی از دوست خوبم خانم مصطفوی فرد
مطلبی را دیدم که برایم بسیار زیبا بود،گفتگوی تفکر بر انگیزی بین یک استاد و
شاگرد که شاید دغدغه ی من و شما هم باشد.
شاگرد: استاد، چکار کنم که خواب امام زمان عج الله تعالی فرجه رو ببینم؟
استاد: شب یک غذای شور بخور،آب نخور و بخواب.
شاگرد دستور استاد رو اجرا کرد و برگشت.
شاگرد: استاد دیشب دائم خواب آب می دیدم! خواب دیدم بر لب چاهی دارم
آب می نوشم،کنار نهر آبی در حال خوردن آب هستم! در ساحل رودخانه ای
مشغول…!
استاد فرمود: تشنه آب بودی خواب آب دیدی؛ تشنه امام زمان عج الله تعالی
فرجه بشو تا خواب امام زمان ببینی…!
بر ثانیه ی ظهور مهدی صلوات. اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
وخدایی که همین نزدیکی ست / او که مهربانی اش همیشه شامل حالم شده.
چه زیباست وقتی خدا در همه ی زندگیمان حضور داشته باشد،وقتی لحظه ای
از یاد این خالق هستی بخش غافل نباشیم و این درس بزرگ را از رسول مهربانی ها
بیاموزیم آن گاه که “کافری حضرت محمد صلی الله علیه و آله را دید که در جایی خوابیده اند
و در حال استراحت هستند گفت: بَه بَه چه جای خوبی ! نه کسی او را می بیند و نه سلاحی
دارد که از خود دفاع کند.
آرام شمشیر را کشید و آمد تیزی شمشیر را روی گلوی ایشان گذاشت ،وقتی حضرت محمد
صلی الله علیه و آله چشم باز کردند، دیدند ایشان بی سلاح و کافر مسلح است .
کافر گفت: کیست که تو را از دست من نجات دهد؟پیامبر اکرم اصلا نترسیدند و فرمودند.
خدا نجات می دهد، کافر گفت :حالا ببینم چگونه نجاتت می دهد و شمشیر را بالا برد که بزند.
پایش لغزید و به زمین خورد و شمشیر از دستش رها شد و در هوا شروع به چرخیدن کرد.
حضرت به چابکی از جا جستند و قبضه ی شمشیر را گرفتند و زیر گلوی کافر گذاشتند و
فرمودند:حال کیست که تو را نجات دهد؟ گفت کرم و لطف شما ،حضرت شمشیر را به او دادند
و فرمودند:برو.
کافر چند قدم رفت ولی باز گشت و گفت “اشهَدُ اَن لا اله الا الله و اَشهَدُ اَنَّ محمد رسول الله”
معبودا!به ما ادب بندگی بیاموز و ما را از شیعیان واقعی پیامبران و ائمه ی اطهار علیهم السلام قرار ده.
منبع :گزیده ای ازسخنان استاد شایق حفظه الله
یوسف زهرا!در لحظات افطار و سحرت ،چشم هایم منتطر دعای خیرت می ماند.
به قاب عکسی که در تاقچه ی اتاق است خیره می شوم،خواهرم شعرش
را بسیار دوست دارد خودش رفته و آن را قاب کرد ه است نوشته شده:تقصیر
تو نیست…مقصر منم که تو نیامدی،اگر اولین جمعه که به غروب رسید و از
آمدنت خبری نشد ،من از فراق مرده بودم و اگر پایان هر هفته چند جنازه
مثل من روی دست جمعه می ماند تو تا حالا آمده بودی.
مولایم مهدی جان!امشب به تو فکر می کنم . می خواهم دقایقی از1440
دقیقه ای که خدای مهربان امروز به من هدیه کرده را به یاد تو باشم،نمی دانم
امشب به وقت افطار کجا بودی یوسف زهرا و سحرهای ماه مبارک در کجایی ؟
اما می خواهم برایمان دعا کنید،چرا که بسی محتاج دعای خیرتان هستم.
مهدی فاطمه!ببخش اگر خیلی وقت ها دلتان را با عملی ناشایست شکسته ام.