تارهای سفید مو برایش پیغامی آورده بودند،اما او باز هم غافل بود.
استاد برای این که یاد مرگ را بیشتر تبیین کنند فرمودند:در یک تمثیلی آمده است .
که شخصی به سقف خانه اش گفت،ای سقف مهربان من و تو یک عمری در کنار هم
زندگی کردیم،هروقت خواستی خراب بشوی به من خبر می دهی؟گفت:آری حتماً تو را
خبر خواهم کرد،یک روز دید سقف خانه ترک خورده است،گِلی بر داشت و به دهانه ی ترک
سقف زد و به زندگی اش در زیر سقف ادامه داد،یک روز سقف بر سرش خراب شد زخمی و
مجروح شد،داد و بیداد راه انداخت که ای سقف بی وفا چرا من را خبر نکردی؟گفت:
من فریاد زدم، دهان باز کردم،گِل به دهانم زدی!!داشتم تو را خبر می دادم!
جلوی آیینه می رود می بیند یک تار مویش سفید شده،عصبانی می شود آن را می کَنَد.
تار موهای بعدی را چه می کنی؟! وسپس استاد ادامه می دهد:
خدا مرتب پیغام می فرستد،ای انسان آماده باش مرگ نزدیک است،آن وقت طرف
ازذکر فرارمی کند و به دنبال عوامل غفلت می رود!
قسمتی از سخنان استاد شایق در تفسیر سوره ی مبارکه ی اسراء