این امام زمان عج الله تعالی فرجه ست که به صفر وجود ما ،ارزش می دهد.
بعضی جملات را که می خوانی انگار طوفانی ،در دل انسان به پا می کند.
بعضی از جملات زیبا و دندان شکن ،می تواند مسیر زندگی انسان را تغییر دهد.
در مورد شهید حاج ابراهیم جعفر زاده ،مطلبی خواندم که بسیار مرا تحت تاثیر قرار داد.
شهیدی که می گویند: از کوچه های فرعی به سر کار می رفت.
گرچه راهش دورتر می شد،اما از خیابان های اصلی که مرکز فساد بود.
عبور نمی کرد.چرا که او خیلی مواظب نگاهش بود.
در دیدار آخری که شاید هیچ کدام از اعضای خانواده نمی دانستند.
دیگر شاهد مهربانی های حاج ابراهیم نخواهند بود.
وقتی قرآن را گشود و چشمش به آیه ی “فاستقم کما اُمرت"افتاد .
آن را بلند خواند و رو به خانواده اش گفت:این آیه فقط برای من نیست.
برای شما هم هست.باید استقامت کنید،قوی باشید.
به خدا اتکا کنید و در آزمایشات الهی با طمانینه ،صبر و توکل به پیش روید.”
شهدا اگر رفتند و جانشان را در طبق اخلاص گذاشتند برای اهداف مادی نبود .
آنها احساس تکلیف کردند و چون پروانه، گرد وجود امام راحل رحمةالله علیه چرخیدند .
و ندای امامشان را لبیک گفتند.
شهید جعفر زاده، خود را یک نیروی بسیجی در جبهه بیش نمی دانست .
تازه پدر بعد از شهادت پسرش ،فهمید که داخل اعلامیه نوشته اند:
فرمانده ی تیپ زرهی الغدیر،حاج ابراهیم جعفر زاده.
به خواهرش می گفت :از وقتت خوب استفاده کن. که روزی باید جوابگوی خدا باشی.
آری شهدا جاودانه اند.ما نیز به گونه ای زندگی کنیم.
که با گذر زمان ناممان به فراموشی سپرده نشود.
می گویند:زنگ ریاضی بود و معلم درس می داد:"عددصفر ارزشی ندارد.عدد یک،یک
ارزش دارد.
حال این یک را ما می گذاریم قبل از هزاران صفرکه ارزشی ندارد.این یک به بقیه ارزش
می دهد.”
معلم ادامه داد:"ما همه ،صفرهای این مملکتیم و شاه یک آن،شاه است که به ما
ارزش می دهد.”
ابراهیم بلند شد."اجازه آقا معلم!ما همه صفریم .اما یک ما،امام زمان عج الله تعالی
فرجه الشریف است نه شاه.”
معلم عصبانی شد و او را از کلاس بیرون کرد.
راستی ما برای پاسداری از این ارزشهای والا چه کرده ایم؟
ما فردای قیامت برای اعمالمان چه جوابی به خدا می دهیم؟
شهدا زندگیشان را با لبخند یوسف زهرا عج الله تعالی فرجه معامله کردند.
ما کجای جاده ی زندگی ایستاده ایم؟
برای شادی روح تمامی شهدا،به ویژه شادی روح شهدای هشت سال دفاع
مقدس و شادی روح شهدای دشت کربلا،اجماعا صلوات محمدی پسند.
اقتباسی از ماهنامه ی قبیله ی هابیل،سال چهارم،شماره ی دهم ص4