“اسلام من آهسته بیا آهسته برو بود، اما اسلام او دنیا و آدم ها رو بهم

ریخت.

یکی از دوستان می گفت من خیلی امام رو دعا می کنم ،من اگر این جور

می مُردم چی می شد؟ ادای زندگی کردن رو در می آوردم، امام همه را به

هم ریخت، او به وعده های الهی اعتقاد داشت.

حالا می گویند نوجوانی که به جبهه رفته نفهمیده ،بروید از مادرش بپرسید…

اگر دفعه ی اول هم بر فرض حرف شما جوگیر شده بود، چرا دفعه ی دوم و سوم

می رفت؟ شوخی نیست 8 سال جنگ بود.

ما یک ذره هوا گرم و سرد می شود زمین و زمان را به هم می دوزیم،یه ذره نمک

غذا کم و زیاد می شود چه می کنیم؟

اما امام با این ها چه کرده بود که عاشقانه با اخلاص جانشان را در طبق اخلاص

گذاشتند."و این ها حرف های خانم سرّاجان بود که از عمق جانش بر می خاست.

آری آنها فهمیدند دشمن واقعی مولایشان مهدی ارواحنا فداه،دشمن اصلی امامشان

چه کسی ست؟ مگر می شود عاشق یوسف مهربانی ها ارواحنا فداه باشی و

دست بر دست بگذاری و بنشینی؟شهدای ما نگذاشتند دشمنان قسم خورده

لحظه ای به اعتقاداتشان ضربه بزنند،امروز دشمن بر سر اعتقاداتمان چه آورده؟

خدایا کمکمان کن تا آخرین لحظه، پشتیبان مولایمان و نظاممان باشیم.آمین / م . ی