ازکجا معلوم شاید همین چند دقیقه عوض شدن ها تا آخر ماندگار شد؟!
همه رو از عنایت خدای مهربان و شهدا می دانم،همه را از عنایت شهدایی
می دانم که گرچه دیگر در بین ما نیستند، اما هوایمان را دارند و درد دل هایمان
را با همه ی وجود می شنوند،از صاحب مجلس خواهش کردم به آژانسی زنگ
بزنند،وقتی ماشین آمد و من داخل ماشین نشستم با راننده ی خانمی مواجهه
شدم که آرایش زیادی داشت ،خیلی از موهایش را از جلو بیرون گذاشته بود و
تمام النگوهایش پیدا بود.
دوسه کلمه ای با او حرف زدم ،یک دفعه دیدم ساق دست رنگارنگ زیبایی رو که
من متوجه نشدم از کجا، برداشت و شروع کرد با اون النگوها و دستش را پوشاند.
به او گفتم ساق دست زیبایی دارید،خوشحال شد گفت: از بندر خریدم بعد یک
ساق دست مشکی را نشون داد و گفت این رو هم دارم گفتم:من طلبه ام
راحت ترم اگر بیرون ساق دست مشکی بپوشم،چون بالاخره دیده می شود.
اما شما هر کدام را دوست دارید بپوشید،گفت: من از رفتارتون خیلی خوشم
اومد ،بعضی از مسافران چندین بار با تندی مرا و حجابم را به باد انتقاد گرفته و
تذکر داده اند اما من از آدم هایی که بخواهند بگویند ما از شما خیلی بهتریم بدم
می آید، در صورتی که خودم هم می دانم حجاب خوبی ندارم.
برایش حرف می زدم و در آینه ماشین می دیدم دارد با مقنعه اش کلنجار می رود
تا جایی که امکان داشته باشد موهایش را داخل کند، اما از آن جا که مقنعه اش
گشاد بود زیاد موفق نمی شد.
مرا که به حوزه رساند و کرایه اش را حساب کردم ،به اصرار شماره ی همراهم را
گرفت،از شهید علی خلیلی رحمة الله علیه هم بسیارممنونم که باز هم کمک کرد
تا کسی حتی اگر برای دقایقی هم که شده عوض شود.
از کجا معلوم شاید همین چند دقیقه عوض شدن ها تا آخر عمر ماندگار شد؟!
نوشته ی : م . ی