دست روزگار گل وجود زهرای اطهر سلام الله علیها را پرپر کرد.
و امیر المومنین علیه السلام، داغدار غم همسری شد ،که حتی یک روز هم
در زندگی او را با حرفی یا کلامی نیازرد.
خانه را سکوتی از غم فرا گرفته. پدر باید به فکر بچه های کوچک باشد.
باید بازسایه ی محبت یک زن، براین خانه گسترده شود.
مولا علی علیه السلام از برادرش عقیل کمک می گیرد.
آخر هر زنی شایستگی ورود به خانه ی وحی را ندارد.
و هر کس لایق این نیست که ،فرزندانی را که فاطمه ی زهرا سلام الله علیها
میوه های دلش صدا می زد را فرزندان خویش بداند.
عقیل وصف دختری را در نجابت و حیاء و پاکدامنی ،زیاد شنیده است.
شجاعت و دلیری این خانواده زبانزد خاص و عام است .
لذ ا به سراغ حزام بن خالد،پدر دختر می رود.
و خواستگاری برادرش علی علیه السلام را اعلام می دارد.
پدردختر، از عقیل فرصتی برای تفکر و مشورت می گیرد.
وارد خانه که می شود همسرش را می بیند که با مهربانی موهای دخترش ،فاطمه را شانه
می زند.
و دختر برای مادر از خوابی می گوید که شب گذشته دیده است.
در باغی سرسبز و پر از درختان زیبا بودم و محو تماشای عظمت خدای مهربان که ناگاه دیدم.
ماه فرود آمد و در داما ن من قرار گرفت و پس از آن سه ستاره ی درخشا ن دیگر در کنار این
ماه قرار گرفتندو…
دختر با اشتیاق خوابش را برای مادر مهربانش تعریف کرد.
و پس از آن،مادر او را مورد تفقد قرار داد.
و مژده ی همسری با ایمان را به دخترش نوید داد و این که خدای بزرگ به یُمن این ازدواج
فرخنده ،چهار فرزند رشید و دلاور به او عطاء می کند.
پدر وارد اتاق شد و موضوع خواستگاری امیرالمومنین علی علیه السلام
از دخترش فاطمه را نزد همسرش ،بازگو کرد.
و در آخر افزوذ: آیا دوست داری که دخترت خادمه ی بیت بی بی فاطمه سلام الله علیها باشد
یا نه؟
. مادر که وصف دلاوری ها و خوبی های مولا علی علیه السلام را زیاد شنیده .
و قلبش لبریز از عشق به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام است .
به همسرش می گوید: که من در تربیت دخترم فاطمه از هیچ کوششی دریغ نکرده ام.
و او را تربیتی نیکو کرده ام. و همیشه سعادت او را از خدا طلب کرده و از خدا خواسته ام .
فردی صالح برای خدمت به مولایم امیرالمومنین علی علیه السلام باشد.
وبدین سان، موافقت مادر اعلام می شود.خبر این خواستگاری، که به فاطمه داده می شود .
عرق شرم بر پیشانیش می نشیند. اما شادی وصف نا پذیری ،در دل او غوغا به پا می کند.
آخر او می خواهد تمام محبت دنیا را به پای حسن و حسین علیه السلام بریزد.
و سنگ صبور تنهایی های زینب سلام الله علیها باشد.
فاطمه قدم به خانه ی وحی می گذارد تا شریک غم و شادی ،همسرش امیر المومنین علی
علیه السلام شود.
وقتی قنداق نوزاد کوچک ام البنین علیها السلام،در دستان امیرالمومنین علی علیه السلام
،قرار می گیرد.
مولا با چشمانی اشک آلود بازوی کوچک نوزادش را غرق بوسه می کند.
ومی فرماید :به یاد آوردم چیزی که قرار است برسر این دستها بیاید.
روزی که دشمنان دستان عباس دلاورم را قطع می کنند.
و همسرش شتابان می پرسد برای چه دست های پسرم قطع می شود؟
و مظلوم مدینه علیه السلام می فرماید:پسرم عباس جانش را در راه اهداف بلند و خدایی
برادرش امام حسین علیه السلام فدا می کند.
و ام البنین علیها السلام ،خدای را سپاس می گوید که فرزند دلاورش فدایی امام زمان خویش می شود.
سالها بعد،پس از رویداد وقایع تلخ کربلا،وقتی اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به
مدینه وارد می شوند.
ام البنین علیها السلام، با شنیدن خبر شهادت پسرانش اصلا بی تابی نمی کند .
بلافاصله از بی بی زینب کبری سلام الله علیها خبر سلامتی امام حسین علیه السلام را جویا
می شود.
و ام المصایب کربلا از برادری می گوید،که او را با لب تشنه شهید کردند.
برادری که چون خدا خواست برای همیشه جاودانه بماند سرش بالای نی قرآن خواند.
و ناگاه ام البنین علیها السلام ،از خبر شهادت سید الشهداءدستانش را بر سرش کوبید.
و فریاد وا حسیناه سر داد.
او هر روز به بقیع می رفت ودر غم از دست دادن فرزندانش، مرثیه سرایی می کرد.
می فرمود: زنهای مدینه ،دیگر مرا ام البنین نخوانید، چرا که من دیگر فرزندی ندارم .
من چهارپسر داشتم که دشمن همه ی آنها را با بدنی چاک چاک، بر روی خاک های گرم
کربلا به شهادت رساند.
چه کسی می توانست حریف عباس دلاورم شود؟می گویند :
در کربلا دستهایش را قطع کردند.
آری!من می دانم اگر پسرم عباس دست در بدن داشت .
که دشمن جرات نزدیک شدن به او رانداشت.
و مرثیه های جانگداز ام البنین علیهاالسلام، صدای مظلومیت خاندان
پیامبر صلی الله علیه وآله را به گوش جهانیان رساند.
و این بانوی بزرگ، این گونه اعتراضش را از دولت وقت اعلام می کرد.
ودرود برتمام شیر زنانی چون ام البنین که فرزندانی رشید تربیت کردند.
و آنها را برای پاسداری از دین خدا فداکردند.
وسلام بر تمامی مادران شهداء
منبع:اقتباسی ازکتاب ستاره ی درخشان مدینه،علی ربانی خلخالی،چاپ دوم،قم:انتشارات
مکتب الحسین،1380