پناه به سایه ها می بری اما پناه برسایه ی لطف خدا چطور؟!!
امروز هوا خیلی گرم بود،وقتی به اطرافم دقیق نگریستم،دیدم کمتر کسی
در ایستگاه های خط واحد نشسته است،آخر دو سه نفری از خانم هابه سایه ی
خط واحدها پناه برده بودند،چند نفری دیگر هم هر جا ،کوچکترین سایه ای دیده بودند.
آن را غنیمت شمرده و خود را از گرمی هوا تا حدودی نجات داده بودند.
وضعیت نامناسب بعضی از خانم ها در خیابان و بازار و خط واحدهاواقعا اندکی
انسان رابه تامل وا می داشت که ای انسان ناتوان تو از گرمی هوا این گونه
به جای مناسب پناه می بری مگر ارزش وجودی تو از بهشت کمتر است
پس چرا خود را به کمتر از آن می فروشی؟ از این هوای داغ فرار می کنی.
صورتت را می پوشانی،بعضی ها زیر لب از گرمی هوا گله می کنند.
اما لحظه ای به یاد گرمی آتش جهنم نیستیم .
راستی چرا این قدر زود غفلت به سراغمان می آید؟