سبکبالانی که عاشق شهادت بودند.
امشب باز هم دلم گرفته است.امشب دلم یاد شهدا کرده است.
کسانی که ارزش وجودی خود را شناختند وخود را به کمتر از بهشت نفروختند.
کسانی که در زندگیشان به دنبال ،لبخند رضایت مهدی فاطمه(عج الله تعالی فرجه الشریف)بودند.
آنها که برای رسیدن به مقصد،مشکلات وکمبود امکانات را بهانه نکردند.
یک یا علی بلند گفتند و قدم در راه گذاشتند وبا فدا کردن جان خویش ،برای همیشه زینت بخش تاریخ شدند.
شهدایی چون سید مرتضی آوینی که،با همه ی وجودش خود را وقف شهدا کرده بود ودر حسرت شهادت می سوخت.
امروز صبح خاطره ای از این شهید بزرگوار خواندم و آن اینکه شهید آوینی وقتی کسی ،چیزی به ایشان تعارف می کرد.مثل شیرینی یا شکلات،برمی داشت اما آن را نمی خورد.
چرا که یک اعتقاد زیبا داشت. ا و می گفت:خوب است که انسان شیرینی ها ی زندگیش را با خانواده اش تقسیم کند.
کتاب را ورق زدم. باز هم یک خاطره ی دیگر از ابن بزرگ مردی که لایق شهادت بود.
آن گاه که در یک دعوا به اتاقی پناه می برد و مشغول نماز و راز ونیاز با معبود می شود.
و ساعتی بعد با احوال پرسی گرمی که از آن شخص می کند. چیزی جز شرمندگی برای طرف مقا بل باقی نمی گذارد.
راستی ما کجای جاده ی زندگی ایستاده ایم و آیا کاری کرده ایم که،فردای قیامت شرمنده حضرت زهرا سلام الله علیها وشهدا نباشیم؟
هر جا که هستی،بر قامت بی سر شهیدان صلواتی بفرست. بر فاطمه مادر شهیدان صلواتی بفرست.
اللهم صل علی محمد وآله محمد و عج فرجهم.
خاطرات شهید اقتباسی از کتاب آوینی،علی اکبری،چاپ 11،انتشارات یا زهراسلام الله علیها1391صص16و14