این جا آخر الزمان است...جایی که پرنده ای جای محبت فرزند را می گیرد.
رادیوی راننده ی آژانس روشن بود، خبر نگار این بار رفته بود به
یک پرنده فروشی،برام جالب بود،از مرغ کاسکو می گفت و از
قیمتش از مغازه دار سوال می کرد،فرشنده می گفت: اصولا
اونایی که کسی رو ندارند مشتری این نوع پرنده ها هستند.
گاهی می بینند مادرهاشون تنها هستند،این پرنده ی زیبا رو
می خرند تا مادرشون تنها نباشه و کم کم این مادر فراموش
میشه،آخه مرغ کاسکو اگر کسی بلد باشه باهاش حرف بزنه
تا 800 کلمه می تونه یاد بگیره،این روزا کسی حال و حوصله ی
حرف زدن نداره منم از ساعت 8 صبح تا ده شب تو مغازه هستم
و اصلا وقتی پیدا نمی کنم در یک فضای دوستانه با بچه هام حرف
بزنم……
با خودم اندیشیدم چه بر سرمون اومده؟همه تو افکار وگرفتاری های
خودشون غرقند… یادم به حرف دوستی افتاد…چقدر زیبا می گفت
تا بچه مون به حرف نیومدند چقدر قربون صدقه اشون می ریم تا فقط
یه کلمه بگن با…با… به حرف که اومد ذوق زده می شیم…بیشتر
نازش می کنیم …اما وقتی رشد می کنه و بزرگ میشه دیگه حتی
گاهی حال و حوصله جواب سوالاتش رو هم نداریم.
راستی دوستان گلم واقعا این طور هست یا نه؟ / نوشته ی : م . ی
هر جا می تواند کوفه باشد ، اگر صدای مولا و امام زمان خویش را نشنود.
کوفه همان شهری که مردمانش ،پیامبر اسلام را می شناختند،همان
مردمی که امیر المومنین علی علیه السلام را به چشم دیده بودند.
نماز می خواندند،کوفه همان شهری که خون بر دل اهل بیت پیامبر کرد.
همان شهری که مردمانش 12000 نامه نوشتند به حسین ،که مولای ما
اگر به شهر ما بیایی، قدومت را گرامی خواهیم داشت و لبیک گویان به
سویت خواهیم شتافت، اما چه شد؟مردمان کوفه و قتل نوه ی پیامبر؟
آری لقمه های حرام ، بی بصیرتی و غفلت، آن قدر غافلشان کرد که
صدای “هل من ناصر ینصرنی"امام زمانشان را نشنیدند.
چقدر در دلمان می گوییم وای بر کوفیان …اما نه کمی صبر کنیم،کوفه
که فقط کوفه ی سال 61 هجری نبود، هر جا می تواند کوفه باشد.
اگر صدای مولا و امام زمان خویش را نشنود، حواسمان باشد نکند
دیر شود و از یاری اماممان جا بمانیم و وقتی بفهمیم که دیگر دیر
شده باشد.خدایا یاری امان ده و شرمنده امان نکن مهربان من
نوشته ی : م . ی
آمده اند تا شما برای عاقبت بخیری اشان دعا کنید مولا.
آمده اند تا بگویند:"بابی انت و امی"به فدای تو همه ی زندگیم.
حتی بچه هایم،حتی پدر و مادرم حسین جان.
آمده اند تا شما برای عاقبت بخیری اشان دعا کنید مولای من.
آینده اشان را شما تضمین کنید، تا آخر عمر در مسیر اطاعت از
ولایت گام بر دارند و مثل آخرین سرباز شش ماهه ات حتی
جانشان را برایت بدهند مولا.
شش ماهه شهید کربلا را صلوات / م . ی
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
"آری بیابان هم که باشی حسین آبادت می کند درست مثل کربلا"
“این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست؟”
“این چه شمعی ست که عالم همه پروانه ی اوست؟”
راستی چه می کند با دلها مولا؟با کدام معادله دنیایی
می توان به راز این عشق پی برد؟
که ابن همه عاشق سختی راه را به جان می خرند تا
بروند و نامشان جزء عزاداردان اربعین ثبت شود و بر گردند؟
آخر برای چه این همه سختی به جان می خرند؟
آه من چه می فهمم؟!آری می روی تاخانه ی دلت را مصفا
کنی و برگردی،می روی تا گرد و غبار غفلت را با دیدن گنبد و
بارگاهش از دل بزدایی.
“آری بیابان هم که باشی حسین آبادت می کند درست مثل کربلا“
نوشته ی : م . ی
تکلیف های مکتب عشق4
مثل این روزها که نبود ،نه صدا و سیمایی وجود داشت
نه رادیویی، نه اینترنت و…مردم همگی سرگرم زندگی
خودشان بودند…مخصوصا اگر کسی سیاستمدار حرفه ای
هم باشد که همه ی اعمال نادرستش را در زیر نقابی ظاهری
پنهان می کند،بین حق و باطل گاهی چهار انگشت فاصله
می شود، اما او پسر زهراست که برای رساندن حق شوهرش
امیر مومنان علی علیه السلام چهل شب به در خانه مهاجر و
انصار رفت ،او باید به همه ثابت کند که کسی که میمون بازی
می کند و علنا شراب می خورد و گناه می کند، نمی تواند
خلیفه باشد،اصلا او که به دنبال فرمانروایی نیست، فقط باید
تکلیفش را انجام دهد، نتیجه هر چه شود با خدا.
آری او باید باطل را افشا کند.همین
ما این گونه هستیم؟کافی ست کمی با خودمان خلوت کنیم.
اقتباسی از سخنان استاد داودی حفظه الله / م . ی
تکلیف های مکتب عشق(3)
سکوت نکرد… مثل خیلی از ماها نبود که بگوید به من ارتباطی
ندارد، هر کس هر کاری دوست دارد بکند،او می دید عده ای دارند
مسیر دین را تغییر می دهند،ولید شراب خوار را می دید که به نماز
می ایستد و از فرط مستی ،نماز صبح را چهار رکعت اقامه می کند
و معاویه ای را می دید که نماز جمعه را روز چهارشنبه می خواند و
مردم اعتراضی نمی کردند، اگر استدلالش همین استدلالی بود که
بعضی از ما این روزها داریم،خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو
شاید او هم سکوت می کرد اما نه…او برای احیای سنتی که جدش
رسول خدا 23 سال زحمت کشید و پدرش 25 سال خانه نشین شد و
برادر غریبش امام حسن مجتبی علیه السلام صلح تحمیلی را پذیرفت
هرگز سکوت نکرد، بنگر کجای کاریم؟!
اقتباسی از سخنان استاد داودی حفظه الله / م. ی