بیاین بریم مجلس عروسی شمس و قمر
تا که تزویج نمایی تو به من مرضیه را
عقد و کن فاطمه را بهر شاه دو سرا
پیش از آنی که بیایی به برم،روح الامین
آمد از جانب حق گفت به صد شور جلی
عقد و کن فاطمه را بهر شاه دو سرا
خلق فرموده خدا بهر علی فاطمه را
بیا که تزویج نمایم به تو من مرضیه را
چون تو شاه عربی،با نبی هم نسبی
یا علی راه به قلبت ندهی واهمه را
بیا که تزویج نمایم به تو من فاطمه را
چون تو شاه عربی،با نبی هم نسبی
بهر سنت تو چه داری که دهی مهریه را
تا که تزویج نمایم به تو من مرضیه را
چون تو شاه عربی،با نبی هم نسبی
گفت و حیدر که ندارم نه دگر مال و نه زر
زرهی دارم و شمشیر و ناقه و بس
عقد و کن فاطمه را بهر شاه دو سرا
گفت و آن ناقه و شمشیر تو را هست به کار
تا کنی بهر خدا با این دو تا قتل کفار
بگذار تو بهر مهریه، آن زره را
ما رضاییم و نخواهیم دگر غیر همین
به غلامی خود ای شاه قبولم سازی
تا که تزویج نمایی تو به من فاطمه را
عقد و کن فاطمه را بهر شاه دو سرا
آن زمان هر دو روان جانب مسجد گشتند
عقد شمس و قمر از شادی و عشرت بستند
حوریان شاد شدند، از غم آزاد شدند
چون که عقد علی و فاطمه را بست رسول
مشرکین جمله از این غم، همه گشتند ملول
حوریان شاد شدند از غم آزاد شدند
صفحات: 1· 2