با حضور سبزت در روز جمعه ،لبخند رضایت را برلبان یوسف زهرا ارواحنا فدا مهمان کن.
می گفت :نه خودم و نه شوهرم در انتخابات شرکت نمی کنیم ،با تعجب نگاهش
کردم،مگر می شود کسی این چنین نسبت به سرنوشت کشورش بی تفاوت باشد؟
گفت :آخر ما نمی دانیم چه کسی اصلح است؟ برای چه برویم رای بدهیم؟
شاید خودش هم می دانست که برای این عدم حضور، باید توجیهی به این
بی اساسی را عنوان نکند،مصاحبه تمام شد.
خانم خوبی به نطر می رسید اما نا آگاه بود ،فقط تلنگری لازم بود و دیگر هیچ.
دوستی با مهربانی به او گفت:سوالی از تو می پرسم :آیا هیج وقت آرزو نکردی
در زمان امیر المومنین و یا ابا عبد الله الحسین علیه السلام
باشی و آنها را یاری کنی؟جوابش مثبت بود.
آن دوست ادامه داد :الان می توانی با حضورت در جایی که باید باشی ،باعث یاری
امام زمانت باشی،یک روزی دشمن ما شمر و یزید بود اما الان دشمن ما
آمریکا و اسرائیل است،پس با حضور سبزمان بیش از گدشته نا امیدشان کنیم.
لبخندی زد،و حرف های آن دوست مهربان را تائید کرد.
وقتی خواست از در خارج شود گفت:نظرم کاملا عوض شد.
و ما با او خدا حافظی کردیم و او را به خدای بزرگ سپردیم/ م . ی