اگر خدای ناکرده روزی مقابلتان ایستاد و گفت، شما مانع موفقیتم شدید؛ چه جوابی برایش دارید؟
مدرک تحصیلی ام را که سال 72_71 از مدرسه گرفتم ،پائین برگه ام نوشته شده بود.
ریاضی ،انسانی و تجربی، می توانستم هر سه رشته را برای دبیرستان انتخاب کنم.
در این لحظه، معاون مدرسه از من سوال کرد:قرار است کدام رشته را بروی؟
گفتم :تصمیم گرفته ام به حوزه ی علمیه بروم،گفت:"حیف تونیست بری حوزه ی علمیه؟”
و من اینک خدا را شاکرم که آن جمله هرگز در من تاثیر گذار نبود،چرا که من به راهی
که انتخاب کزده بودم ایمان داشتم.
این جملات را حجة الاسلام دهقان که به حوزه ی علمیه حضرت زینب سلام الله علیها
دعوت شده بودند،بیان می کردند و من یاد روزهای ثبت نام افتادم که دختر خانمی
به همراه خاله اش برای ثبت نام مراجعه کرد،اما متوجه شد عکسش را با خود نیاورده.
سریع رفتند تا عکس بیاورند،دقایقی بعد مادری زنگ زد،خودش را معرفی کرد.
فهمیدم مادر همان دختری ست ،که اینک به خانه رفته تا عکس بیاورد؛از زندگیش
گفت و این که برای دخترش با وجود همه ی مشکلات، سنگ تمام گذاشته،ادامه داد.
من برای کاری به تهران آمده ام ،اما الان به من زنگ زده ،که تصمیمش رابرای حوزه گرفته.
عکس می خواهد، اما من جای عکس هایش را به او نگفتم و او در خانه انتظار تلفن مرا
می کشد که به او زنگ بزنم اما من فکر آینده ی او هستم،نمی خواهم به حوزه بیاید.
و من با آن مادر حرف زدم، از خوبی های حوزه گفتم و از تصمیم خوبی که دخترش
برای آینده اش گرفته،به او گفتم من اجبارتان نمی کنم؛ شما صاحب اختیار
فرزندتان هستید، اما اگر خدای ناکرده روزی مقابلتان بایستد و بگوید شما مانع
موفقیتم شدید،برایش چه جوابی دارید؟
داشتم از حوزه خارج می شدم که آن دختر را به همراه خاله اش جلوی در دیدم .
خوشحال بود من هم خوشحال بودم و برای آن مادر مهربان در دل دعا کردم/ م . ی