الفبای حکمت (قسمت دوم)
همه به فکر فرو می روند ویک به یک اظهار آمادگی می کنند.کارگر اول می گوید:"من هم می آیم؛در منزل را،پسرم هم می تواند رنگ بزند."دومی می گوید:"بله،میهمان که همیشه هست؛تازه شب مفصل آنها را می بینم."سومی می گوید:"حالا پدر ومادر ما که به ما واکسن نزدند ،چه شد؟اصلا می گویند این واکسن ها خودش میکرب است.”
این تغییر رفتار وآماده شدن برای تحمل زحمت به این دلیل است که اکنون،کار ارزش پیدا کرده است.در کارخانه آفرینش هم خداوند برای هر سختی،هر تحمل وهر تلاش بندگان نرخی تعیین کرده؛هر چه کار سخت تر باشد،پاداش بیشتری عطا می فرماید.
به همین جهت امام عارفان علی علیه السلام،می فرمایند:"ثَوابُ العَمَل عَلی قَدر المَشَقَة فیه"پاداش هر عمل به میزان سختی آن است.”
منبع:الفبای حکمت(کتاب اول)مهدی عدالتیان ،انتشارات گل محمدی ،مشهد:1386ص24_21
رنگ سبز
می گویند در کشور ژاپن مرد میلیونری زندگی می کرد، که از درد چشم خواب به چشم ند اشت و برای مداوای چشم دردش،انواع قرص ها و آمپولها را به خود تزریق کرده بود.
وی پس از مشاوره فراوان با پزشکان ومتخصصان زیاد،درمان درد خود را مراجعه به یک حکیم شناخته شده می بیند.
وی به حکیم مراجعه می کند وحکیم نیز پس از معاینه وی به او پیشنهاد کرد که، مدتی به هیچ رنگی به جز رنگ سبز نگاه نکند.
وی پس از باز گشت از نزد حکیم، به تمام مستخدمین خود دستور می دهد با خرید بشکه های رنگ سبز، تمام خانه را با رنگ سبز رنگ آمیزی کنند. همین طور تمام اسباب واثاثیه خانه را با همین رنگ عوض می کند.
پس از مدتی رنگ ماشین،ست لباس اعضای خانواده و مستخدمین وهر آنچه به چشم می آید را به رنگ سبز وتر کیبات آن تغییر می دهد والبته چشم دردش هم تسکین می یابد.
بعد از مدتی مرد میلیونر برای تشکر از حکیم وی را به منزلش دعوت می نماید.
حکیم وقتی به محضر بیمارش می رسد از او می پرسد آیا چشم دردش تسکین یافته؟
مرد ثروتمند نیز تشکر کرده ومی گوید:"بله. اما این گران ترین مداوایی بود که تا کنون داشته.”
مرد حکیم با تعجب به بیمارش می گوید:"بالعکس این ارزان ترین نسخه ای بود که تا کنون تجویز کرده ام.
برای مداوای چشم دردتان ،تنها کافی بود عینکی با شیشه سبز خریداری کنید وهیچ نیازی به این همه مخارج نبود.
برای این کار نمی توانی تمام دنیا را تغییر دهی،بلکه با تغییر چشم اندازت(نگرش)می توانی دنیا را به کام خود در آوری.تغییر دنیا کارغیر معقولی است اما تغییر چشم اندازمان (نگرش)ارزان ترین و موثر ترین روش می باشد.
منبع:معبر نور(1)طرح ساماندهی اوقات فراغت ترم تابستان 91ص17
زندگیتون سبز و همراه با عاقبت به خیری باشه ان شاءالله.
به نحوه ی زندگی کردنت چه امتیازی میدی؟
باید باور داشته باشیم اگه اومدیم تو این دنیا بی هدف و بی فایده نیست ما اومدیم چون خدا می خواست.
باید باور کنیم برا خوردن وچند روزی استراحت وتفریح کردن به این دنیا نیومدیم.
سختی های این دنیا مثل کوره ای می مونه که وجود ما آدما باید درونش قرار بگیره تاصیقل داده بشه.
منتهی ظرفیت آدما این میون متفاوته.تحمل هر چه بیشتر این سختی ها ،یه نتیجه قشنگ به دنبال داره.
واون رشد معنوی آدماست. ما قراره تو این دنیا خیلی کارای قشنگ انجام بدیم.
مشکلات این دنیا مثل سنگهای داخل رودی است که اگه نباشه دیگه صدای آب زیبا نیست.
باید باور کنیم که تو دل این سختیا میشه بهترین بود چرا که گل نیلوفر با روییدنش در
مرداب ، با زبان بی زبانی خیلی چیز ای خوب به ما یاد میده .
او به ما می آموزه میشه تو اوج غم،میم مشکلات رو با بر داشتنش تبدیل به شکلات کنی.
میشه موقعیت های منفی زندگی رو مثبت دید. بستگی داره به این که با چه دید وچه نگرشی به دنیا وآدمای اطرافت نگاه کنی.
به این بستگی داره که تو در مورد واژه ی زندگی چه دیدگاهی داری؟وچه امتیازی به خودت میدی؟
سختی های این دنیا باید وجود ما رو صیقل بده وباور کنیم سختی ها لازمه ی این زندگی ست.
راستی آیا تا به حال دنیای بدون غم ومشکل رو تصور کردی ؟دنیایی که فقط لذت وآرامشه ؟ روزای اول فکر می کنی چقدر دنیا به کامته. اما به مرور زمان ،حوصله ات سر میره.
کاری نداری که بعد از انجامش احساس فایده کنی . بعد از مدتی احساس خلاء می کنی چون تو باید وجودت مفید باشه اما نیست.
دیگه خوردن و خوابیدن برات لذت آور نیست .هدف وبرنامه ای تو زندگیت نداری . ید فعه هم چشم باز می کنی و می ببینی عمرت داره بدون هیچ حاصلی تموم میشه .
نمی تونی ادعا کنی ثمره ی عمر من چند تا فرزند شایسته ست که خوب تربیتشون کردم ،چرا که امر تربیت با سختی هایی همراهه که تو اصلا موافق تحمل ،ذره ای رنج نبودی.
نمی تونی ادعا کنی ثمره ی عمرم، اون قدر با بر کت بوده که صدها کتاب تا لیف کردم
سختی ها رو به جون خریدم تا ساختمانی یا مدرسه و مسجدی برا مردم درست بشه.
یا با همتم جاده ای احداث شد و به قشر محروم خدمتی کردم .
نه!هرگز!چون تو همش به دنبال رفاه و آسا یش بودی.
راستی تو دوست عزیز که الان داری این نوشته رو می خونی چه نظری نسبت به زندگی داری؟من که فکر می کنم این طور زندگی کردن اصلا قشنگ نیست.
خدایا! عاجزانه از تو تمنا دارم زندگی هایمان را سبز،دست هایمان را گره گشا وعاقبتمان را ختم به خیر بگردان.آمین یا رب العالمین.
الفبای حکمت(قسمت اول)
تصور کنید کار فرمایی به کارگران بگوید:"جمعه ی این هفته،همه به کارخانه بیایید؛سفارش هایی داریم که باید شنبه تحویل دهیم.”
ناگهان یکی از کارگران می گوید:"من یک هفته صبر کرده ام تا جمعه در منزل را رنگ بزنم"؛ دیگری می گوید:"ما از شهرستان مهمان داریم."؛و سومی می گوید:"در طول هفته وقت نمی کنم بچه را ببرم واکسن بزند."…
در همین اثنا ،کارفرما اضافه می کند:"البته بابت این جمعه،حقوق سه روز پرداخت می شود وناهار هم به خرج من،دور هم هستیم.
راستی تو فکر می کنی ادامه داستان چه می شود دوست من؟
کوچک های بزرگ
سلام به تو دوست عزیزی که اگر چه شاید نشناسمت ،اما برایت بهترین ها را آرزو دارم.می خواهم در این روزهای پایانی سال91 جمله ای را برایم به یادگار بگذاری .
جمله ای که برایت بهترین است و از آرزوهای قشنگت در سال جدید خبر می دهد ویا نه !از تجربه های ارزشمند زندگیت.
می خواهم از آنها متنی ادبی بنویسم واز این راه دور،به عنوان یک هدیه معنوی در سال نو تقدیم همه شما خواهران خوبم کنم.
چشم به راه جملات قشنگتان می مانم.پس یا علی مدد.
فرصتی برای تبلیغ دین
وظیفه خودم می دونم که این روزا با توجه به این که فرصتی تا پایان ثبت نام حوزه ها باقی
نمونده به قدر توانم به مدارس برم وبچه های مستعد وعلاقمند رودعوت به حوزه کنم.دو
سه روزی به همین منوال گذشت.تا اینکه دیروزخانم درون پرور رو اتفاقی در حوزه علمیه
دیدم.منو شناخت وگفت:"شما همون خانمی هستید که اومدید دبیرستان حاج احمد فلاحی؟”
حرفش رو تایید کردم.گفت بذارید چیزی رو براتون تعریف کنم:اون روز که شما اومدید مدرسه
ما،ما می خواستیم بچه ها رو ببریم امامزاده .توی راه به بچه ها گفتم:این خانوم که اومده بود
مدرسه چی می گفت.؟ یکی از بچه ها با یه لحنی گفت:اومده بود برا ترویج آخوند پرستی!!
وقتی رسیدیم امامزاده،دیدیم در حرم رو باز کردند ومی خوان غبار روبی کنند.اجازه خواستم
بچه ها برن داخل.موافقت کردند نمی دونید بچه ها چطور گریه می کردند حس وحال قشنگی
به سراغشون اومده بود.حتی اون دختر خانمی که اعتقادی به حوزه نداشت. بهش گفتم
تو دیگه چرا؟
گفت خانوم،اونا حرفای من نبود.حرفای شبکه ماهواره ای آمریکا بود.همون جا چند نفرشون
تصمیم گرفتند بیان حوزه برا ثبت نام.
می خوام بگم ما در راه تبلیغ دین،به فرموده شهید مطهری (ره)مامور به تکلیف
هستیم نه نتیجه.واین ما نیستیم که کسی رو دعوت به حوزه می کنیم که یقینا
خود امامان معصوم علیه السلام نظر می کنند. قدم هایتان در راه تبلیغ دین استوار باد.