اسوه تقوا
سلام ما به خدیجه
که اسوه تقواست
سلام ما به خدیجه
که مادر زهراست
اسوه تقوا با صدای سید عبدالهادی وطنی
بانوی عاشق
“روايتي داريم که خيلي زيباست. من اين روايت را در بحار ديدم. سيد بن طاووس و
ديگران هم نقل کردند. شخصي خدمت امام باقر علیه السلام آمد. گفت: ميشود
از آغاز اسلام براي ما توضيح بدهيد؟ شکل گيري اسلام چگونه بود؟ امام باقر فرمودند:
وقتي رسول خدا مبعوث شدند، جبرئيل خدمت پيامبر آمد. خديجه کبري و اميرالمؤمنين
علي علیه السلام نشسته بودند. حضرت علي سني نداشتند. جبرئيل به پيغمبر رو کرد و
فرمود: شما اين دو را به بيعت اسلام دعوت کن.
اولاً نکته، دعوت کنندهي اين دو شخصيت، خود شخص جبرئيل است. از غار حرا حضرت
امير همراه پيغمبر بود و ايمان داشتند. خديجه کبري هم بلافاصله بعد از اين که پيغمبر
از غار حرا آمدند، ايمان آوردند. اما اين جا صحبت رسميت است.
متن روايت اين است که جبرئيل اين مطلب را عرض کرد که اين ها را به بيعت الاسلام
دعوت کنيد. اولين بيعت در اسلام همين است. پيغمبر گرامي اسلام به اين دو روي کردند
فرمودند: «يا علي، يا خديجه، هذا جبرئيل يدعوکما الي بيعت الاسلام» شما را به بيعت
اسلام دعوت ميکند. هر دو گفتند: ما اسلام آورديم و بعد قصه تمام شد.
اين هم يک امتيازي است که گفتم اختصاصي است. در ادامه روايت هست وقتي اين
اتفاق افتاد، حضرت به خديجه کبري روي کردند و فرمودند: يا خديجه! علي هم جانشين
من است. حالا که با من بيعت کردي، با او هم بيعت کن. خديجه کبري با اميرالمؤمنين
هم بيعت کرد. خديجه کبري فرمودند: يا رسول الله! من همين طور که با شما بيعت
کردم به عنوان نبي، با علي بن ابي طالب هم به عنوان وصي شما بيعت ميکنم.
پس اولين بيعت کننده با حضرت امير هم حضرت خديجه بود. موضوع جانشيني
حضرت امير مختص به غدير نيست. در منابع هست که يوم الانذار هم دعوت کردند.
در خانه خودش هم که بستگان را دعوت کرده بود، پيغمبر دعوت کردند و گفتند:
علي وصي و جانشين من است.”
برگرفته شده از برنامه سمت خدا از سخنان ارزشمند استاد رفیعی حفظه الله
http://samtekhoda.tv3.ir/content/206709
بی بی جانم یا حضرت خدیجه سلام الله علیها، دستمان را بگیر بانوی مهربانی ها.
#حضرت_خدیجه_سلام_ الله_علیها
#عام_الحزن
#بانوی_عاشق
شعب_ابی_طالب
شهدا الگوهای غیر قابل دسترسی نبودند.
رفته بودیم اردوی راهیان نور، آن شب در اردوگاه ؛حاج آقا تقدسی
صحبت می کردند، در مورد این که شهدا ویژگی هایی داشتند و
اولین آنها این بود که شهدا خودشناس بودند.
می گفتند: شهدا فقط تسبیح دستشون نبود،شهدا هم می خندیدند
شوخی می کردند،از آسمون نیفتاده بودند،الگو باید جوری باشه که
انسان بهش برسه،خلافکار می اومد جبهه آدم می شد،بعضی از
شهدا با رشته ی پزشکی به جبهه اومده بودند.
راستی شهدا غیر قابل دسترس نیستند،اونا هم روی همین کره ی
خاکی زندگی می کردند و آسمون بالا سرشون همین بود.
خوشا به حالشون که سیم ارتباطی اشون رو وصل به معبود کردند.
شادی روحشون صلوات/ اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
( سخنرانی مربوط به سی مهر سال نود و سه می باشد.)
یادگاری / حوزه علمیه حضرت زینب سلام الله علیها یزد
سخنرانی طلاب با موضوع غفلت
سخنرانی خانم ابراهیمی بزرگوار…. ذکر خطبه. شروع با خطبه 153 نهج البلاغه
مولا امیر المومنین علی علیه السلام در وصف گمراهان.
وصف گمراهان و غفلت زدگان
چند روز از طرف خدا به گمراه، مهلت داده شد، و او با غافلان و بى خبران در راه
هلاكت قدم مى نهد، و تمام روزها را با گناهكاران سپرى مى كند، بى آن كه از راهى
برود تا به حق رسد و يا پيشوايى برگزيند كه راهنماى او باشد.
و تا آن زمان كه خداوند كيفر گناهان را مى نمايد، و آنان را از پرده غفلت بيرون
مى آورد، به استقبال چيزى مى روند كه بدان پشت كرده بودند (يعنى آخرت)، و
پشت مى كنند بدانچه روى آورده بودند (يعنى دنيا)، پس نه از آنچه آرزو مى كردند
و بدان رسيدند سودى بردند، و نه از آنچه حاجت خويش بدان روا كردند بهره اى
به دست آوردند، من، شما و خود را از اين گونه غفلت زدگى مى ترسانم
حتما اول مجلس سلام کنید، در باره مناسبت روز حتما یه جمله بگید
مخاطبین خودتون را حتما مشخص کنید. موضوع حتما باید برای مخاطب مشخص
باشه. یعنی شما کمی از خطبه رو که گفتید باید به مخاطب بگین، بحث امروز بنده
در رابطه با موضوع غفلت هست.
استفاده از آیه 6 سوره مبارکه لقمان… …
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَهَا
هُزُوًا ۚ أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ…..و برخی از مردمان (فاسد فتنه انگیز مانند نضر حارث)
کسی است که گفتار و سخنان لغو و باطل را (مانند قصّههای دروغ و افسانههای
شهوتانگیز مفسد اخلاق و سرود مطرب) به هر وسیله تهیّه میکند تا (خلق را) به
جهالت از راه خدا (و آموختن علوم و معارف قرآن) گمراه سازد و آیات قرآن را به
تمسخر و استهزا گیرد، این مردمان (فاسد کافر) به عذاب، با خواری و ذلّت گرفتار شوند.
منبع سوره و آیه را ذکر کردید. راهکار غفلت از منظر نهج البلاغه را بیان کردید، اما روخوانی
محض و بدون ارتباط با مخاطب.. راهکارها باید کوتاه باشد تا در ذهن مخاطب باقی
بماند. نهایتا در سه یا چهار کلمه با دسته بندی راهکارها رو ارائه بدین و بعد مخاطب
رو برای آگاهی بیشتر، ارجاع بدین به نهج البلاغه
درمان غفلت زدگى ها:
هر كس بايد از كار خويش بهره گيرد، و انسان بينا كسى است كه به درستى شنيد و
انديشه كرد، پس به درستى نگريست و آگاه شد، و از عبرت ها پند گرفت، سپس راه
روشنى را پيمود، و از افتادن در پرتگاه ها، و گم شدن در كوره راهها، دورى كرد، و
كوشيد تا عدالت را پاس دارد و براى گمراهان جاى اعتراض باقى نگذارد، كه در حق
سختگيرى كند، يا در سخن حق تحريف روا دارد، يا در گفتن سخن راست بترسد.پس
بهوش باش اى شنونده و از خواب غفلت بيدار شو، و از شتاب خود كم كن، و در آنچه
از زبان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر تو رسيده انديشه كن، كه ناچار به انجام آن
مى باشى و راه فرارى وجود ندارد، و با كسى كه رهنمودهاى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم
را به كار نمى بندد و به جانب ديگرى تمايل دارد مخالفت كن و او را با آنچه براى خود
پسنديده رها كن.
فخر فروشى را واگذار، و از مركب تكبّر فرود آى. به ياد قبر باش كه گذرگاه تو به سوى عالم
آخرت است، كه همان گونه به ديگران پاداش دادى به تو پاداش مى دهند، و آن گونه
كه كاشتى، درو مى كنى، آنچه امروز، پيش مى فرستى، فردا بر آن وارد مى شوى، پس
براى خود در سراى آخرت جايى آماده كن، و چيزى پيش فرست. اى شنونده هشدار،
هشدار، اى غفلت زده بكوش، بكوش «هيچ كس جز خداى آگاه تو را با خبر نمى سازد».
پایان سخنرانی با دو بیتی
بدون نتیجه گیری
بدون دعای مرتبط
از روز ازل تابه ابد می گویم/هر جا که صدایم برسد می گویم
هر لحظه هزار بار بی حد و عدد/ یا حیدر صف شکن مدد، می گویم
امید با بر طرف کردن نقاط ضعف و تقویت نقاط مثبت، از سخنرانان عالی شوید.
یادگاری/ حوزه علمیه حضرت زینب سلام الله علیها
شهید افشردی....نوکر شما بسیجی ها
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و برکات الهی بقچه بقچه با فرشته ها، برسه دستتون.
امیر المومنین علی علیه السلام عاشق سوره توحید بودن.
یه سوره توحید هدیه کنیم بهشون و ازشون رزق مادی و معنوی بگیریم
بریم یه گشت انقلابی ..تو روزای سردی که فقط گرمای وجود حضرت
امام به دست بر و بچه هاش پخش می شد.
✍️بیست و دوی بهمن،پادگان شلوغ بود. سربازها قاطی مردم شدند.
اسلحه خانه به هم ریخته بود. گلوله های خمپاره با خرج و چاشنی پخش
زمین بود. دولا شد. جمع و جورشان که کرد، گفت« اگه یکیش منفجر بشه
کلی آدم تکه تکه می شن.»جعبه ها را که چیدند، با بقیه رفتند طرف دیگر پادگان.
✍️از نماز جمعه ماجرای طبس را شنیدم . چون توی سرویس خبر روزنامه بود.
صبر نکرده بود ؛ صبح زود با عکاس روزنامه رفته بود طبس.
✍️روزهای اول جنگ کسی به کسی نبود. از سوسنگرد که برمی گشتم، استاندار
خوزستان را با او دیدم.نمی شناختمش . هر چی سؤال می کرد، من رو به استاندار
جواب می دادم. همین طور که حرف می زدم، اسم بعضی جاها را غلط می گفتم.
خودش درستش را می گفت. تند تند هم از حرف هام یادداشت بر می داشت.
✍️باشگاه گلف اهواز شده بود پایگاه منتظران شهادت .
یکی از اتاق های کوچکش را با فیبر جدا کرد ؛ محل استراحت و کار.
روی در هم نوشت « 100% شناسایی، 100% موفقیت.» گفت :
«حتی با یه بی سیم کوچیک هم شده باید بی سیم های عراقی را گوش کنید.
هر چی سند و نامه هم پیدا می کنید باید ترجمه بشه.» از شناسایی که می آمد
با سر و صورت خاکی می رفت اتاقش . اطلاعات را روی نقشه می نوشت.
گزارش های روزانه را نگاه می کرد.
✍️دیدم از بچه های گردان ما نیست، ولی مدام این طرف و آن طرف سرک می کشد
و از وضع خط و بچه ها سراغ می گیرد. آخر سر کفری شدم با تندی گفتم:
« اصلا تو کی هستی ان قدر سین جیم می کنی؟» خیلی آرام جواب داد:
«نوکر شما بسیجی ها.»
✍️کنار هم نشسته بودند. سلام نماز را که داد، گفت « قبول باشه.» احمد دلش
می خواست بیش تر با هم حرف بزنند. ناهار را که خورند. ، ظرف ها را شست .
بعد از چایی ، کلی حرف زدند.خندیدند. گفت: « بیا به مسئول اعزام بگیم
ما می خوایم با هم باشیم. می یای ؟ »
- باشه این طوری بیش تر با همیم.»
✍️– آقا جون مگه چی میشه ؟ ما می خوایم با هم باشیم.
با کی؟ - اون پسره که اون جا نشسته، لاغره، ریش نداره.
مسئول اعزام نگاه کرد و گفت «نمی شه .»
- چرا ؟ - پسر جون ! اونی که تو می گی فرمانده س.
من که نمی تونم اونو جایی بفرستم. اونه که ما رو این ور و اون ور می فرسته .
معاون ستاد عملیات جنوبه….. ادامه دارد.
خاطره گویی خانم امیری در گروه خانه بهشتی به صورت مجازی
یادگاری.مدرسه علمیه حضرت زینب سلام الله علیها یزد.
نابغه ای برای امام زمانمان / چون شهید حسن باقری
✍️جلسه داشتیم . بعضی ها دیر رسیدند. او را تا آن روز نمی شناختم.
دیدم جوانی بعد از خواندن چند آیه شروع کرد به صحبت .
فکر کردم اعلام برنامه است. بعد دیدم قرص و محکم گفت:
« وقتی به برادرا می گیم ساعت نه این جا باشن، یعنی نه و یک دقیقه نشه.»
✍️اگر بین بسیجی ها حرفی می شد می گفت « برای این حرف ها به هم
تهمت نزنید. این تهمت ها فردا باعث تهمت های بزرگ تری می شه.
اگه از دست هم ناراحت شدید،دو رکعت نماز بخوانید بگویید:
خدایا این بنده ی تو حواسش نبود من گذشتم تو هم ازش بگذر .
این طوری مهر و محبت زیاد می شه. اون وقت با این نیروها میشه عملیات کرد.
✍️ رخت خوابش دو تا پتو سربازی بود. همین طور که دراز کشیده بود.
با صدای بلند می خندید.
– یه کمی یواش تر. بغل دستتون اتاق فرماندهیه .
– بابا عراقی ها اومده اند تو مملکت ما می خندن، ما سر جا مون نمی تونیم بخندیم؟
✍️نوشتن یادداشت روزانه را اجباری کرده بود.می گفت« بنویسید چه کارهایی
برای گردان، تیپ واحد و قسمتتون کردید. اگه بنویسید، نفر بعدی که میاد
می دونه چه خبره. آن موقع بهتر می تونه تصمیم بگیره.»
✍️عملیات رمضان تازه تمام شده بود. همه خسته بودند .حسن وسایلش را
می گشت ؛ دنبال چیزی بود . گفتم « چی می خوای؟» گفت « واکس.
می خوام کفشامو واکس بزنم، باید بریم جلسه.»
✍️بلند بلند گریه می کردند . دخترش را که آوردند، گریه ها بلند تر شد.
شانه های فرمانده سپاه می لرزید. بازوش را گرفتم گفتم « شما با بقیه فرق
دارین. صبور باشین.» طاقتش طاق شد.گفت :«شما نمی دونین کی
رو از دست دادیم. باقری امید ما بود، چشم دل و امید ما.»
✍️غلامحسین افشردی (۱۳۳۴-۱۳۶۱ش) معروف به حسن باقری، از فرماندهان
اطلاعات نظامی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران در جنگ تحمیلی
✍️حسن باقری در نهم بهمن ماه ۱۳۶۱ برای شناسایی و آمادهسازی عملیات
والفجر مقدماتی در خطوط مقدم چنانه (منطقه فکه) در سنگر دیدهبانی
مورد هدف گلوله خمپاره دشمن قرار گرفت و به شهادت رسید.
از امیرالمومنین علیه السلام بخواهیم که مثل شهید حسن باقری نابغه
باشیم، برای امام زمانمان و برای نائبش.
از امیرالمومنین بخواهیم که در این بهمن انقلاب ما را به انقلاب حضرت
ولی عصر علیه السلام متصل کند.
یه سوره قدر هدیه کنیم برای شهید و ازش بخواهیم به ما هم قدرت اجرای
عملیات های بزرگ را بدهد.
خانم امیری،گروه خانه بهشتی، مجازی،بهمن ماه 1401
شادی روح جمیع شهدا، به خصوص شهید حسن باقری و همرزمان شهیدش، 5 شاخه گل صلوات.
یادگاری/ حوزه علمیه حضرت زینب سلام الله علیها یزد