بانو باید امین باشد.
در خلوت تنهايي ام به خوباني مي انديشم كه اينك در بين ما نيستند، اما تا وقتي نفس كشيدند
همه وجودشان براي خدا بود. در باره بانوي ايراني مطلب زياد است، او كه افتخار نه تنها مردم
خوب و شريف اصفهان است، بلكه افتخار عالم اسلام است .سيده نصرت امين چه كرد كه نامش
اين چنين ماندگار شد؟ او كه مثل ما روي همين كره خاكي زندگي مي كرد و آسمان بالاي سرش
همين آسمان بود. چقدر با عظمت درخشيد. بخشي از خصوصيات نابش را به فرموده شاگرد
بزرگوارش خانم ملا باشي بخوانيم.
“ایشان شخصی بود واقعا خدایی. هر چه می گفت توصیف حق بود. این بانو حکیم بود و در عین
حال عارف،مجتهد و فقیه بود، ولی عرفان بر سایر خصوصیاتش غلبه داشت .بسیار متواضع بود و
حلیم،بردبار و با گذشت؛ و جاذبه زیاد و دافعه کم داشت. مهربان و خوش بین بود.
احترام فراوانی برای دیگران قائل بود، تواضع و جاذبه ایشان مرا به نزدشان می کشاند، حاضر بود
تمام توانش را مصروف حق کند. یا می نوشت یا مناجات با خدا می کرد، اوقاتش غالبا صرف معنویت
می شد.کمتر بیرون می رفت، مقید بود و به ما توصیه می کرد به دستورات شرع، نه یک ذره کم
و نه یک ذره زیاد، عمل کنیم.
در تمام امور رعایت حق را می کرد، صفات حسنه ای را که خداوند می پسندد غالبا ایشان دارا بود.
دائما مکاشفاتی برایشان می شد که در نفحات الرحمانیه نقل شده است. از دهان ایشان غیر اوصاف
جمال و جلال حق خارج نمی شد. می گفت از آثار پی به موثر ببرید و به یاد خدا بیفتید. از مکه باز
گشته و جوان بودم(حدود20 سالگی) یکی از اقوام مادرم مرا پیش ایشان برد، حقایق فیض کاشانی
را پیش این بانوی فقیه خواندم و بسیار از ایشان بهره مند شدم. روزهای چهارشنبه،کلاس عمومی
داشت…اغلب این شعر را می خواند:
آن کس که تورا شناخت جان را چه کند؟ / فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی/ دیوانه تو هر دو جهان را چه کند؟
…من غالبا هفته ای سه روز پیش استاد می رفتم. یک دفعه که نرفته بودم …….. ادامه دارد……..
خانم ملا باشی، از شاگردان حاجیه خانم امین رحمه الله علیه از یاد نامه بانوی مجتهده
حجة الاسلام و المسلمین سیده نصرت امین صص 39 الی41..
نوشته مرضیه یادگاری حوزه علمیه حضرت زینب سلام الله علیها یزد
خداوند محبت بانو امین را به دل همه انداخته بود.
می گفت از خدا خواستم بیائی.یعنی ایشان هم به شاگردانش علاقمند بود .
عصبانی نمی شد. در رفتارشان اعتدال بود. وقتی ناراحت می شد حلیم بود.
حتی اگر کسی سوال بسیار ساده و پیش پا افتاده ای هم می کرد با حلم به
آن جواب می داد، وقتی درس را شروع می کرد و مستمعی خواستار می شد
که از مبحثی دیگر آغاز درس کند، ایشان با بردباری همان موردی را که او
خواسته بود درس می داد.خیلی توصیه می کرد که وقت را ضایع نکنید، در
معرفت خدا بکوشید،برای خدا بیاموزید،خالص شوید،مُخلِص شوید، مُخلَص
شوید…
من از 21 سالگی تا روز مرگشان هفته ای سه روز پیش ایشان بودم. یک دقیقه
وقت خود را ضایع نمی کرد. خیلی مقید بود که حتما سوالی که از ایشان می شد
جواب دهد،به حجاب خیلی مقید بود…توصیه داشت زبان خود را حفظ کنید.
می گفت نفی خاطر کنید.افکار خود را تخلیه کنید…دختر پسرشان رفته بود خارج
اول ناراحت بود که چرا از بلاد اسلام به بلاد کفر رفته است؟ ولی بعد می گفت از این
که ناراحت شدم متاثرم.باید نفی خاطر کرد طبق این آیه سوره مریم که
«اِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً» خداوند محبت ایشان را
به دل همه انداخته بود؛ مثل امام که همه او را دوست می داشتند. من از ایشان
از مجالسی مثل مجالس عقد و عروسی پرسیدم،فرمود هر جا را که احتمال لهو و
لعب می دهید نروید. می گفت آن چه را که زینتی است نباید جلوی نامحرم بپوشید
و کم حرف می زد، از دهانش حکمت یا اوصاف حق بیرون می آمد. خیلی منظم
بود. ساعت نماز و خوابش نظم داشت، می دانستیم الان که می رویم خدمتشان
مشغول به چه کاری هستند. از وقت خود زیاد استفاده می کرد.مکرر می گفت…..
ادامه دارد……. همنشین بی بی دو عالم حضرت زهرا سلام الله علیها باشند.آمین
مرضیه یادگاری اردچی حوزه علمیه حضرت زینب سلام الله علیها یزد
"سعی کنید صفات نیک،ذات شما باشد نه حال شما"
انسان باید مراقب حال خود باشد. در هر روز اول با خود “معاهده” کنید بعد در
طی روز"مراقبه” داشته باشید، در انتهای امر خودتان را “محاسبه” کنید اگر کار
خلافی از شما سر زده است"معاتبه” داشته باشید. حال غیر از ذات است.ملکات
برای انسان می ماند؛ سعی کنید صفات نیک،ذات شما باشد نه حال شما. مکرر
می گفت مواظب باشید هر روز عمر شما به یک گونه نباشد، اگر نه مغبون هستید
…می گفت با کسی معاشرت کن که از دیدن او به یاد خدا بیفتی و از سخنش
به علم تو افزوده شود و عملش تو را به یاد قیامت بیندازذ. با هر فردی که
نشستید،ناخود آگاه رفتار و گفتارش بر روی شما موثر است. روی تعاون و به
همدیگر کمک کردن خیلی مقید بود.خیلی توصیه می کرد به گذشت کردن.
آیه” خُذِ العفو…” را خیلی مقید بود و به مصداقش عمل می کرد. رجاءشان
خیلی بود. هر کس که پهلویشان می نشست امیدش را زیاد می کرد .می گفت
با هر کس معاشری، در رفتارت با او گذشت داشته باش.معاشرین و مستخدمین
خود را بسیار تحمل می کرد ،اخلاق و رفتار ایشان برای من بیشتر از علم و درسشان
اثر داشت. می گفت سعی کن قلبت صیقلی شود تا موجودات را همان طور که
هست ببینی ،خیلی علاقه داشت که به دختران جوان خلوص را تلقین کند و از
آن ها می پرسید نیّت تو برای درس خواندن چیست؟ تا به خلوصشان پی ببرد
خودش با مشکلات فراوان و تنها از سر عشق مطالعه و تحصیل می کرد به
نجف که رفته بود از حضرت علی علیه السلام خواسته بود که اگر به معرفت
الهیه دست یافتم کتابی در فضائل و مناقب حضرت علی علیه السلام بنویسم
و سپس کتاب مخزن اللئالی را که بسیار جالب است نوشت.”
خانم ملا باشی، از شاگردان حاجیه خانم امین از یاد نامه بانوی مجتهده
حجة الاسلام و المسلمین سیده نصرت امین صص 39 الی41
پي نوشت: روحت شاد بانوي ايراني،روحت شاد بانوي عالمه اي كه در زمان
حياتت ،ياد خدا محور همه كارهايت بود، براي ما هم دعا كن كه خدايي
شويم و خدايي بمانيم.شادی روح مطهرش صلوات.
مرضیه يادگاري اردچی حوزه علميه حضرت زينب سلام الله عليها يزد
دُرّه ی نادره....
“حاجیه خانم سیده نصرت بیگم امین(معروف به بانوی ایرانی) در سال 1265
هجری شمسی در اصفهان متولد شد. پدر ایشان حاج سید محمد علی امین
التجار اصفهانی فردی مومن و سخاوتمند بود و مادر، بانویی بسیار شریف
متعبد و خیر خواه.
خداوند پس از سه فرزند پسر، این دختر را به ایشان عطا می دارد. مادر با
روشن بینی در چهار سالگی فرزند را برای آموزش قرآن و فراگیری خواندن و
نوشتن به مکتب می فرستد، در حالی که فضای حاکم بر آن ایام به گونه ای
بود که کمتر خانواده ای به خود اجازه می داد دختری را برای کسب دانش به
مکتب یا مدرسه بفرستد و چه بسا والدینی که آموزش و آشنایی با خط و
نوشتن را برای دختران خود جایز نمی دانستند.
به این ترتیب بانو امین به تحصیل ادامه می دهد تا این که در15 سالگی با
پسر عموی خود حاج میرزا ملقب به معین التجار که از بازرگانان سرشناس و
معتبر اصفهان بود ازدواج می کند و به خانه داری و تربیت فرزندان مشغول
می شود. اما این امر نیز نمی تواند مانع ادامه تحصیل و عشق به مطالعه و
تحقیق ایشان در معارف اسلامی شود.
بانو امین صاحب 8 فرزند شد که 7 تن از آن ها در زمان حیات ایشان به مرگی
زود رس در گذشتند و فقط یک فرزند پسر برایشان باقی ماند و خود این واقعه
را ابتلاء و آزمایش حق تعالی تعبیر می کرد….حجت الاسلام و المسلمین سیده
نصرت بیگم امین در سال 1344 با سرمایه خودمکتبی به نام فاطمه سلام الله علیها
و نیز دبیرستانی دخترانه تاسیس می کند و به این ترتیب برای بسیاری از دخترانی
که به واسطه جوّ حاکم بر آن ایام و با توجه به کشف حجاب و این که دبیران مرد
در دبیرستان های دخترانه تدریس می کردند، از نعمت تحصیل منع شده بودند،
زمینه ادامه تحصیل را فراهم می آورد.”
یادنامه بانوی مجتهده حجة الاسلام و المسلمین سیده نصرت امین تهیه و
تنظیم مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگی تهران1371-1372 صص9 الی11
پی نوشت: بانوی ایرانی کسی بود که آسمان بالای سرش همین آسمان آبی
بود،روی همین زمین خاکی راه می رفت، اما چگونه این چنین مدارج بالای
علم و عرفان را طی کرد و ماندگار در تاریخ شد؛ سوالی ست که باید من و
تو از خود بپرسیم؟ خدایا به ما علم همراه با نور عنایت فرما و دستمان را بگیر.آمین
مرضیه یادگاری اردچی حوزه علمیه حضرت زینب سلام الله علیها یزد