به طمع بهشت
قسمت پنجم کتاب پس از بیست سال
ذو الکلاع در خانه ماجرا را به دخترش راحیل می گوید و از سکوت او، متوجه علاقه قلبی اش به سلیم می شود. خواستگاری انجام می شود، اما همسر زید زن برادر سلیم گویا به این ماجرای عقد سلیم با راحیل حسادت می کند. عقد بین این دو جوان صورت می گیرد اما معاویه در کاخ خود نگران از پیوند بین خانواده هشام و ذو الکلاع است. چون می گوید می ترسم این قدرت آن ها را مغرور کند و در اندیشه تخت من باشند و لذا تصمیم می گیرد دختر ذو الکلاع را توسط مامورانش بکشد. هشام و همسرش به دیدار مالک اشتر می روند که سال ها پیش آن ها را که در حلقه ماموران گرفتار شده بودند را نجات داده بود. هر چند مالک اشتر فهمید که هشام از طرف معاویه آمده که او را بفریبد و و وعده ثروت و ملک دهد و لذا از او رنجید.
سلیم برای همسرش راحیل از زمانی می گوید که پدرم بعد از مرگ ابوبکر به دعوت عمر به مدینه رفت. وقتی اوضاع زندگیمان سخت شد برای دیدار پدر به مدینه رفتیم. پدرم با سپاه از مدینه خارج شده بود و زنی ادعا کرد که من بچه او هستم و کار به قضاوت مولا علی علیه السلام رسید. ایشان حکم می کند هر دو زن دو کودک را بکشند اما مادرم با صدای ناله من، مرا رها می کند و مولا حکم می کند فرزند برای مادرم هست بار دیگر سلیم به مرزهای روم شرقی می رود و از طریق نامه پدرش هشام، می فهمد سربازان معاویه به خانه ذو الکلاع حمله و مادر راحیل سپر بلای دخترش شده است. هشام از جنگ با رومیان بر میگردد و متوجه می شود به دروغ دارند جریان آشوب ها را به مولا علی علیه السلام نسبت می دهند. می گویند این جاسوسان علی هستند که مردم را می کشند و… شهر پر از آشوب شده است. می خواهد به خانه محبوب برود اما دل تنگ دوستش مهاجر است اما او را در خانه ابوذر نمی بیند و زنی می گوید ابن جا خانه من است و جوانی هیزم شکن که قبلا این جا بود، از این جا کوچ کرده است.
هشام از فرزندش سلیم می خواهد معاویه را در مقابل مولا علی علیه السلام حمایت کند. سلیم روزها اطراف خانه ذو الکلاع مراقب معشوقش بود و تنها حوراء مادر سلیم باور داشت که آن چه در باره علی علیه السلام رایج شده در شهر، کذب است و این در حالی ست که معاویه در کاخش به عمر و عاص وعده حکومت مصر را می دهد. میگویند باید کاری کنیم شیخ ذو الکلاع علیه علی فتوا دهد. بگوییم علی قاتل عثمان است، قصد فساد در دین دارد و ذو الکلاع به طمع بهشت هم که شده، علیه علی فتوا می دهد.
عمرو عاص می گوید:” او پیر مردی جاه طلب است، منتها جاه طلبی اش را به نام خدا رنگ می کند.” ص 286
سه نقطه ضعف حکومت علی مردم را آگاه می کند و به جنگ با ما دعوت می کند ما باید با سپاهی از جهل به نبرد با او برویم ضعف دوم شیوخ قریش، این است که تاب عدالت علی را ندارند، این ها شکم هایشان فربه شده، باید دست و زبان ما در کوفه باشند و سومین ضعف: توسط ام المومنین عایشه مردم را علیه علی تحریک کنیم که عایشه را از حصر خارج کند، اگر انجام داد زبان عایشه تیزتر از شمشیر ماست، اگر آزادش نکرد مردم به او بدبین می شوند که داماد پیامبر همسر او را حبس نموده… اقتباسی از صص 286 و287
یادگاری. حوزه علمیه حضرت زینب سلام الله علیها یزد
#روایت_زن_مسلمان